خانه / دیدگاه منتقدان / جوابیه و نقدِ نقد جناب استاد عبدالعلی دستغیب به قلم جناب آقای زرتشت محمدی

جوابیه و نقدِ نقد جناب استاد عبدالعلی دستغیب به قلم جناب آقای زرتشت محمدی

 

«جوابیه و نقدِ نقد جناب استاد عبدالعلی دستغیب به قلم جناب آقای زردشت محمدی»

 

انسان ساحتی فراموضوعی دارد و به همین دلیل از دیدگاه‌های متفاوت در علوم مختلف بررسی شده است. در نظریه­ ی «جنس سوم» نیز به انسان مفصلاً پرداخته می‌شود.

جنس سوم یکی از نظریه‌های ارائه شده در مکتب فلسفی- ادبی اصالت کلمه (عریانیسم) است که به عنوان یک اصل در این مکتب بیان شده است. «این اصل در مکتب اصالت کلمه نظریه­ ای­ ست که در همه‌ی علوم از جمله فلسفه و ادبیات قائل به این است که باید به جنگ بی‌سرانجامِ جنسیت‌های قالب شده و دوگانه‌های در روبنا متضادِ مطلق و نسبی، شعر و داستان، زن و مرد و… پایان داد تا به حقیقت زیربنایی، ریشه‌گاه و سرمنشأ اصلی آن‌ها دست یافت که در شعر و داستان این سرچشمه‌ی پویا، پایا و زایا در ژانرهای فراشعر و فراداستان می‌باشد، با حرکت به سوی وجود بی‌پایان کلمه و به منصه‌ی ظهور رسانیدن تمام پتانسیل‌های بالفعل و بالقوه‌ی آن بنا بر استعداد و خورند و پسند و زمینه و زمانه‌ی قرار گرفتن یک نویسنده‌ی عریانیست؛ و همانند ادبیات، در نگاه زن و مرد نیز اصل، رسیدن و اصالت دادن به وجود بی‌پایان انسان با فراروی از تمام تعاریف خود، خانواده، سنت، فرهنگ و جامعه از زنانگی و مردانگی در چارچوبه­ ی باز و کرانه ­ناپذیر فرازن و فرامرد برای تحقق و محور قرار گرفتن جنس سوم است.» (چشم‌های یلدا و کلمه _کلید جهان هولوگرافیک_، آرش آذرپیک و همکاران، جلد اول، ص ۲۱۳ و ۲۱۴)

«جنس سوم می‌گوید تمام تفاوت‌ها و تمایزها و شاکله‌های ویژه‌ی جنسیت‌های زنانه و مردانه، همه و همه، ساخته و پرداخته‌ی شعور کلمه­ محور انسانند و دست­ آمد بازی‌های زبانی او در بستر رخدادها و زمینه‌های تاریخی و جامعه‌شناختی؛ و چون همه‌ی این­ ها قراردادهایی ثانویه هستند که از دل قراردادی اولیه به نام کلمه به وجود آمده‌اند… هیچ کدام وحی منزل و انکارناپذیر و اصل غیر قابل تغییر واقعیت نیستند و می‌توان با نقد سازنده و فراروی از تمام چارچوبه­ های به ظاهر خلل‌ناپذیر آن‌ها با توجه به ریشه‌گاه یعنی اصل وحدت‌آفرینِ جوهری- ماهیتی جنس سوم بشریت، در مسیرِ شدن‌های تکامل گرایانه حرکت کرد زیرا همان گونه که زن و مرد از نگره‌ی فیزیکی، جنس و جسمی نیازمند و مکمل بی‌چون و چرای هم هستند باید از لحاظ ماهیتی، فکری و اجتماعی نیز به سان دو بال مکمل باعث خودافزایی، دیگرافزایی و در یک کلام هم‌افزایی در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی یعنی تاریخ، فلسفه، عرفان، جامعه‌شناسی، روان­شناسی، ادبیات، هنر و… بشوند.» (چشم‌های یلدا و کلمه -کلید جهان هولوگرافیک-، جلد اول، ص ۲۱۴)

 

مدتی پیش مطلبی از جناب استاد عبدالعلی دستغیب -منتقد برجسته­ ی ادبی ایران- در خصوص مکتب اصالت کلمه و یکی از نظریه‌های این مکتب یعنی «جنس سوم» به دستم رسید که لازم دیدم به عنوان عضوی از مکتب اصالت کلمه توضیحاتی در خصوص گفته‌های ایشان ارائه کنم.

من در شگفتم که جناب استاد دستغیب چه طور فرموده‌اند: «استاد آذرپیک می‌گوید اعلام حضور و ظهور دیدگاه ادبى اصالت کلمه و مکتب شناخت شناختىِ آن، حقیقتى است شبیه انقلاب کوپرنیکى در شناخت مخالف­ خوانى با دیگران است اما ساختار سخن اصالت کلمه موافق ­خوانى با دیگران است» چرا که بخشی از این گفته از دکتر علی تسلیمی در خصوص اصالت کلمه بوده است. نمی‌دانم جناب استاد دستغیب در کجای کتاب «چشم‌های یلدا و کلمه -کلید جهان هولوگرافیک-» این را خوانده‌اند!

مسئله ­ی دیگر تفاوت دو واژه‌ی «جنسی» و «جنسیت» است که نمی‌دانم چرا استاد دستغیب این تفاوت برایشان مشخص نبوده؛ چنان که فرموده‌اند: «در انتقاد از نظریه‌ی جنسی و جنس سوم دوستان کرمانشاهی…»

نظریه‌ی جنس سوم به طور خلاصه در پی فراروی از گرایش به جنسیت‌های فکری است که انسان را اسیر و بعدنگر و… می‌کنند و این نظریه وقتی موضوع را «انسان» قلمداد می‌کند جنبش‌های مردگرایی و زن­ گرایی را جنسیت‌های فکری می‌داند که چنان چه «هدف» شوند انسان را از فراروی و شعورمندی­اش خارج  و در جزیره‌های توهمی ذهن سرگردان می‌کنند. اما هنگامی که جنسیت، وسیله­ ای قلمداد شود که بتوان با ارتباط بی‌واسطه با آن برخورد کرد ابزار شکوفایی شعورمند انسان است. یک انسان با حفظ ابعاد جنسیتش چه زن باشد چه مرد، می‌تواند به خودشکوفایی شعورمند برسد و دلیلی ندارد که با حذف یا تقبیح و… جنسیت دیگر، جنسیت ­پرستی کند. پرواضح است که دو واژه‌ی «جنسی» و «جنسیت» دو مفهوم متفاوت دارند. جنسیت هر گونه تفکر و چارچوب انتزاعی است که با اصالت بخشیدن به یک جنس از زن یا مرد ایدئولوژی می‌سازد.

منظور از واژه‌ی «حقیقت» هم آن نگاه مرسوم عرفا و اهل سلوک به کلیدواژه‌ی حقیقت نیست بلکه دیدگاه اصالت کلمه کاملاً فلسفی و کاربردی است مثلاً حقیقت در ادبیات، فراروی از جنسیت‌های شعری و داستانی و اصالت دادن به دنیای بی‌پایان آن‌ها یعنی کلمه است؛ پس ما در قالب‌های «فراشعری» و «فراداستانی» و «واژانه» می‌نویسیم که در آن انواع سبک‌ها و فرم‌های شعری و داستانی به وحدت کلمه رسیده‌اند. هم­چنین حقیقت در زن و مرد، فراروی از قالب‌های فکری جنسیت ­مدار، بدون انکار آن‌ها و اصالت دادن به انسانیت متعالی است که منظور از متعالی یعنی در قید و بند جنسیت نبودن.

شگفتا که جناب استاد دستغیب با این که ادعا دارند این نظریه را خوانده‌اند دو واژه‌ی «جنسی» و «جنسیت» را عطف به یک معنا کرده­ اند حال آن که اصالت کلمه دقیقاً منتقد هر گونه اندیشه‌ی جنسیت­ گراست اما استاد دستغیب، جنس سوم را نظریه­ ی جنسی می‌خواند!

جناب استاد دستغیب می‌گویند: «این تکامل (جنس سوم) چنان که نویسندگان چشم‌های یلدا باور دارند معنوى است در حالی که مشکل جدایى زن و مرد مشکل بیولوژیک و اجتماعى است.»

اتفاقاً آن چه که باعث دوستی و صمیمیت مرد و زن است جنبه‌های بیولوژیک آن‌هاست که کاملاً مکمل همند و هیچ نقصی در این زمینه در نرم‌افزار طبیعی خلقت نیست. نه تنها علم زیست‌شناسی این را اثبات می‌کند بلکه کتب آسمانی نیز همین را تذکر می‌دهند.

مشکلات اجتماعی اما ریشه در زبان و آموخته‌های زبانی دارند که ضمیرهای آشکار و نهان شخصی و جمعی ساخته‌های زبانی‌اند و پرواضح است هر سازه‌ی زبانی قائم به «کلمه» می­باشد. از این رو هر مشکل، مسئله و… اجتماعی یا شخصی که انسان دارد با کلمه و زبان مرتبط است؛ یعنی فراروی و فروروی هر دو کلمه­محورند؛ بنابراین بحث کاملاً بر اساس کلمه و زبان‌شناختی است نه عرفان و دین و…

جناب دستغیب می‌فرمایند: «اساساً دوستان کرمانشاهی تمایلات دینی و عرفانی دارند و چون زیاد زیاد کتاب خوانده‌اند از منابع گوناگون و متضاد خوشه‌چینی می‌کنند.» که در پاسخ باید گفت مکتب اصالت کلمه یک مکتب شناخت شناختی فلسفی است نه دینی یا عرفانی و با توجه به تعاریف خود از «کلمه»، «وجود»، «ماهیت»، «جوهر»، «جنسیت»، «زبان» و… پارادایم شناختی خود را ارائه می‌کند. همان گونه که در صفحه ­ی ۲۱۳ از جلد اولِ کتاب چشم‌های یلدا و کلمه -کلید جهان هولوگرافیک-آمده است: «دکترین جنس سوم و جنبش پسافمینیستی آن که در لوای نگاه هستی­شناسانه‌ی مکتب اصالت کلمه – که همان گونه که روشن شد به هیچ وجه صرفاً یک نگاه زیر بیرق پارادایم‌های عرفانی یا ایده­ آلیستی نیست- مطرح شده است، بلکه برعکس حرکت‌های گوناگون فمینیستی که در ذات خود فاقد نگاه هستی­ شناسانه هستند نظریه‌ی جنس سوم با نقد فلسفی و دانشورانه و هستی­ شناختیِ تمام نگاه‌های تعصب‌آمیز ماکیستی-مردسالارانه- در متن تاریخ در همه‌ی دست ­آوردهای بشری و نقد هم‌زمان و توأمان موج‌های چهارگانه‌ی فمینیستی، دیدگاه اصیل و در عین حال آوانگارد خود را به جهان انسانی پیشکش کرده است.»

 

نظریه­ ی جنس سوم به هیچ وجه بحث عرفانی و معنوی نیست! بلکه نگاهی هستی­ شناسانه و البته فلسفی است و در این راستا به نقد و وارسی مکاتب وجنبش ­ها می پردازد.

«جنس سوم می‌گوید تمام تفاوت‌ها، تمایزات و شاکله‌های ویژه‌ی جنسیت‌های زنانه و مردانه، همه و همه ساخته و پرداخته‌ی شعور کلمه­ محور انسانند و دست­ آمد بازی‌های زبانی او در بستر رخدادها و زمینه‌های تاریخی و جامعه‌شناختی؛ و چون همه‌ی این‌ها قراردادهایی ثانویه هستند که از دل قراردادی اولیه به نام کلمه به وجود آمده‌اند… هیچ کدام وحی منزل و انکارناپذیر و اصل غیرقابل تغییر واقعیت نیستند و می‌توان با نقد سازنده و فرارَوی هوشمندانه از تمام چارچوبه­های به ظاهر خلل‌ناپذیر آن‌ها با توجه به ریشه‌گاه یعنی اصل وحدت‌آفرینِ جوهری- ماهیتی جنس سوم بشریت، در مسیرِ شدن‌های تکامل­ گرایانه حرکت کرد زیرا همان گونه که زن و مرد از نگره‌ی فیزیکی، جنسی و جسمی نیازمند و مکمل بی‌چون و چرای هم هستند باید از لحاظ ماهیتی، فکری و اجتماعی نیز به سان دو بالِ مکمل باعث خودافزایی، دیگر افزایی و در یک کلام، هم افزایی در حوزه‌های گوناگون علوم انسانی یعنی تاریخ، فلسفه، عرفان، جامعه‌شناسی، روان­ شناسی، ادبیات، هنر و… بشوند و این مهم هیچ گاه ممکن نخواهد شد مگر با نقد جنس سوم­ گرایانه­ ی تمام پارادایم‌های فلسفی، جامعه‌شناسی، ادبی، عرفانی و… و حتی علوم تجربی که شوربختانه در متنیت متن آن‌ها گاه و بی­گاه از ریشه‌گاه، شاهد غلبه‌ی عریان و پنهان نگاه‌های ماکیستی بوده‌ایم و هستیم و این نقد و به چالش کشیدن را دکترین جنس سوم به آن جا می‌کشاند که ایمان دارد سرمنشأ اصلی و اساسی دیدگاه‌های مردسالارانه در بستر زبان‌های مختلف در دستور زبان و جنسیت گرا شدن کلمات است که می‌توانند به تدریج با نگاه جنس سومی نقد، پالایش و اصلاح گردند.» (چشم‌های یلدا و کلمه -کلید جهان هولوگرافیک-، جلد اول، ص ۲۱۴ و ۲۱۵)

 

جناب استاد دستغیب می‌گویند: «دوستان کرمانشاهى خیلى دلشان می‌خواهد اختلاف‌های بشرى را از میان بردارند و توجه ندارند که گر چه اختلاف و ستیزه‌های بشرى منجر به کشت و کشتار می‌شود اما از سوى دیگر سبب پیشرفت بیشتر انسان‌ها شده و می‌شود. به گفته‌ی ویل دورانت تاریخ بشرى محصول دو عامل است تعاون و تخاصم و هراکلیتوس گفته که هومر براى پایان جنگ دعا می‌کرد و نمی‌دانست که براى پایان جهان دعا می‌کند.»

برخلاف نظر استاد دستغیب، مکتب فلسفی- ادبی اصالت کلمه نمی‌خواهد اختلافات بشری را از میان بردارد و ریشه‌کن کند بلکه تفاوت‌های بشری را به مثابه چارچوبه ­های فکری- اعتقادیِ آن‌ها محترم می‌دارد اما پرستش و هدف قرار دادنشان را رد می‌کند. بنا بر نظریه‌ی جنس سوم، هر نوع نگاه و دیدگاهی چه در ادبیات، چه فلسفه و علم و هنر و… اگر اختلافاتی با هم دارند به دلیل زاویه­ی دید متفاوت آن‌هاست و این تفاوت در سطح و روساخت اندیشه معنا دارد اما وقتی ما به ریشه‌گاه و عمق تفکر بنگریم هر نوع دست ­آمد فکری- هنری چون بر اساس زبان و کلمه شکل می‌گیرد نوعی قابلیت زبانی بوده که در جای خود مفید و مهم است. بنابراین ریشه‌گاه تمام اندیشه‌های بشری در ساحت‌ها و ابعاد مختلف کلمه و زبان است و ما با دریافت این مهم دیگر به هیچ مکتب و دیدگاهی اصالت نمی‌دهیم و بنابراین هیچ نوع تخاصمی هم بین دیدگاه‌ها در ریشه‌گاه نمی‌بینیم جز این که همه را جوی­ هایی جاری از چشمه‌ی «کلمه» می‌دانیم.

 

استاد دستغیب می‌فرمایند: «من نمی‌دانم دوستان کرمانشاهى به چه وسیله‌ی علمى، اخلاقى، عرفانى، بیولوژیک و فیزیولوژیک می‌خواهند این دو جنس پرشر و شور را با یکدیگر یگانه کنند مثلاً آیا می‌توانند کارى بکنند که مرد آبستن شود و بچه بیاورد یا می‌توانند زنانى بپرورند که کارشان قصابى یا گردن زدن باشد؟»

باید بگویم که اگر آن چه را که اصالت کلمه می‌گوید درک کنیم این برداشت‌های فانتزی و سطحی رخ نمی‌دهد! ما نگفتیم جنس سوم یعنی شکل‌گیری یک انسان که در آن مرد بتواند آبستن شود و… بلکه ظرف جنس سوم تفکر است نه بدن! برای همین وقتی گفته می‌شود «جنسیت­ گرایی» از مقوله‌ای تفکری و نظری صحبت می‌کنیم و فراروی نیز مقوله‌ای شعوری است؛ اما بحث بیولوژیک مسئله‌ای بدنی و زیست‌شناسی بوده که در آن مرد و زن مکمل همند!

 

جناب استاد دستغیب می‌گویند: «اصلاً معلوم نیست که دوستان کرمانشاهى به چه قصدى یک نظریه‌ی التقاطى با عنوان اصالت کلمه ساخته‌اند. آیا می‌خواهند دینى بر ادیان موجود بیفزایند؟»

مایه­ ی بسی حیرت است که ایشان ابتدا می‌گویند «نظریه‌ی التقاطی» سپس می‌گویند «دین». اگر باور دارند که اصالت کلمه یک نظریه است چرا پای دین را به میان می‌کشند؟ و اصلاً چرا «دین» را که عظیم و فرابشری و وحیانی­ ست در حد نظریه کوچک می‌شمارند. آیا قرار دادن دین که وحیانی و موهبتی الهی­ ست در کنار نظریه، توهین به ساحت مقدس دین نیست؟!

 

اگر جناب ملاصدرا مکتبی حکمتی- فلسفی مطرح کردند قطعاً منظورشان دین نبوده، دیگران نیز هم­چنین.

 

جناب دستغیب مرد را مظهر «دانایی» و زن را مظهر «زیبایی» قلمداد کرده اند: «زن مظهر زیبایی و مهربانى و مرد مظهر دانایى است و صاف کردن تفاوت‌های زن و مرد نه امکان دارد نه لطفى.»

جای تأسف دارد که چرا ایشان با نگاهی کالاگونه و تحقیرآمیز به زن او را در زیبایی خلاصه و کهتر کرده‌اند؟! جناب استاد دستغیب با توهین به مقام زن به ساحت روح بشری توهین کرده‌اند چرا که مرد و زن از نفسی واحد خلقت یافته‌اند و کوچک‌سازی مفهوم زن در زیبایی تنها نگاهی فرمیک به اندام اوست. تو گویی از نظر استاد، زن موجودی کلمه ­گرا و زبان ­محور نیست و قابلیت درک معانی و اندیشه‌ها را ندارد و اصلاً هیچ تئوری و تفکر و اختراعی نبوده که دست ­آورد زنان باشد بلکه آنان فقط موجوداتی زیبا هستند! آیا ما در طول تاریخ، زنان متفکر، دانشمند، مخترع، دیندار و… کم داشته‌ایم؟!

 

جناب دستغیب می‌فرمایند: « این دوستان باید توجه داشته باشند که اختلافات بشری زن و مرد ریشه در حیات اجتماعى و بیولوژیکی آدم‌ها دارد و هرگز به طور کامل حل و فصل نخواهد شد؛ چنان که کسانى مثل افلاطون، مولوى، زرتشت و صاحبان ادیان دیگر نتوانستند آن‌ها را حل و فصل کنند بلکه بر آتش منازعه نفت پاشیدند پس ما باید دعاوى عظیم و انجام نشدنى را کنار بگذاریم و علمی‌تر به مسائل بنگریم.»

بر گفته‌های جناب دستغیب چند انتقاد جدی وارد است از جمله این که ایشان افلاطون و مولوی را به عنوان دو متفکر بشری چه طور هم‌ردیف پیامبران قرار داده‌ و عنوان «صاحبان ادیان دیگر» را عطف آن کرده‌اند؟! آیا افلاطون و مولوی پیامبر بوده‌اند؟!

ما هنگامی که صحبت از یک مکتب و بنیان‌گذارِ آن می‌کنیم یعنی این که اولاً آن مکتب ساخته‌ی دست یک بشر است و نقطه‌ی آغاز و کشف دارد که همانا بنیان­ گذار آن است و دوم این که بدیهی است آن چه توسط انسان بنا شود خارج از انتقاد نیست و در طی زمان تکامل و بسط خواهد یافت زیرا اساس تئوری و نظریه­ ی هر مکتبی همین بوده و هست اما در خصوص «دین» باید گفت که دین کلام‌الله است نه کلام بشر. پیامبران نیز ابلاغ کننده‌ی آن بوده ­اند نه بنیان‌گذار و کاشف! بنابراین نمی‌توان با اطلاق عنوان بنیان‌گذار ادیان دین را در حد یک نظریه کوچک و انسانی کرد! دین هدیه­ ای از طرف خداوند و وحی منزل است و نقطه‌ی شروع یا تکامل ندارد و اطلاق بنیان‌گذار برای دین توهین به ساحت قدوسی دین و آن را اومانیستی کردن است. من متعجبم که چگونه افلاطون و مولوی صاحب دین شده‌اند؟!

 

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

معرفی کتاب جنجال برانگیز «و آن گاه شیخ اشراق عاشق می شود» به قلم امپراتور واژه های جهان، آغازگر جنبش ادبی ۱۴۰۰ (عریانیسم)، عالیجناب آرش آذرپیک

  ? «و آنگاه شیخ اشراق عاشق می‌شود» دفتر فراشعرانه های امپراتور واژه‌های جهان، آغازگر …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *