خانه / اخبار / افشای سرقت امیر بهنام از تئوری جنس سوم توسط مریم نظریان

افشای سرقت امیر بهنام از تئوری جنس سوم توسط مریم نظریان

امیربهنام دزد تئوری جنس سوم است

سوگند به قلم و آنچه « با آن » می‌نویسند

قرآن مقدس، سوره قلم آیه ۱

« شحنه باید که دزد در راه است »

چندی پیش در نمایشگاه سراسری کتاب (در شهرستان کرمانشاه) به گونه‌ای کاملاً اتفاقی چشمم به کتابی افتاد که شگفتی مرا برانگیخت آنچنان که بدون توجه به نمونه موردنظر با خرید آن،‌ از نمایشگاه خارج شدم، تا در محیطی آرامتر بتوانم با تدقیق بیشتر آن را مطالعه نمایم که در مرحله اول این موارد بر حیرت من افزود:

۱-‌ بیش از ۴ سال پیش کتابی با همین نام « جنس سوم » توسط انتشارات کرمانشاه با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسید که بنده نیز در این مجموعه مشارکت ادبی داشتم و تعجب من این است که چگونه این وزارتخانه محترم اجازه استفاده از نام ثبت شده کتابی را به مؤلف کتاب دیگر بدون اجازه مؤلف یا مؤلفین قبلی داده است.

۲-‌ کتاب بوسیله ناشر مؤلف چاپ شده است و همین امر بهانه‌ای به دست این آقای به اصطلاح مؤلف!! داده است تا در جای‌جای کتاب به شکلهای مختلف شماره تلفن، ایمیل و سایت خود را ذکر کند.

۳-‌ و باز هم جالب توجه است که در شناسنامه کتاب و هیچ جای دیگر آن اشاره‌ای نشده است که این کتاب مستطاب در چند شمارگان (تیراژ) به چاپ رسیده است که این امر نیز کتاب مورد نظر را بیشتر به کتابهای غیرقانونی و زیرزمینی شبیه کرده است تا کتابی که با مجوز رسمی به چاپ رسیده باشد، آخر اگر شخصی بدون ذکر تیراژ کتابش که مثلاً ۵۰۰ جلد باشد با تجدید چاپ آن در ۲۰۰ جلد و … ادعا بکند کتابش به چاپ بیستم رسیده است خوانندگان بیچاره از کجا می‌توانند دریابند تفاوت آن را با کتابی که چاپ اول آن پانزده‌هزار جلد بوده و سرانجام به چاپ دوم رسیده است و اصلاً عنوان پرفروش نیز نگرفته است.

۴-‌ … و از همه تعجب برانگیزتر تیتر درشت پایین طرح جلد کتاب است « کتاب پرفروش سال ۲۰۰۹ ». کاملاً طبیعی است که مخاطب پس از خواندن این عبارت کنجکاو می‌شود تا بداند کتاب موردنظر پس از چند چاپ در یک سال! به این عنوان کاملاً مشتری‌پسند مفتخر شده است که با شگفتی تمام مشاهده شد این اولین چاپ کتاب مذکور است و …!

« تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل »

به هرحال بایستی جناب آقای امیربهنام مؤلف کذایی/ محترم این کتاب را یا از جمله عرفا و اوتاد دانست که به قدرت پیشگویی آینده دست یافته‌اند و حتماً « خاک به نظر کیمیا » می‌کنند و « صد درد را به گوشه چشمی دوا » خواهند نمود و بر همین اساس به این یقین صددرصد دست‌یافته‌اند یا ایشان یک کلاهبردار حرفه‌ای هستند که مخاطبین خود را کسانی فرض کرده‌اند که از پشت کوه آمده‌اند و …

در هر صورت آنچه که پرواضح است جناب امیربهنام از اعتماد بنفس بسیار بالایی برخوردارند و این اعتماد بنفس فوق‌العاده را تا آخرین سطر کتاب خویش حفظ کرده است.

زیرا ایشان از نام کتاب « جنس سوم » گرفته تا بسیاری از مباحث و مؤلفه‌های مطرح شده در آن، دست به برداشتی مستقیم -‌ انتحال ادبی -‌ فرهنگی -‌ از مجموعه « جنس سوم » بویژه بیانیه آن -‌ به قلم آقای آرش آذرپیک -‌ زده‌اند.

کتابی که با تبلیغاتی گسترده و بسیار جنجالی بوسیله هوادارانش در سایت‌های مختلف اینترنتی، مطبوعات و نشریات سراسری و محلی، مجامع و محافل تخصصی فرهنگی‌- ادبی مطرح شده و انعکاس یافته است و جالب است که جناب امیربهنام بدون کوچکترین اشاره‌ای به منبع اصلی تئوری جنس سوم‌- که یکی از تئوری‌های مطرح در مکتب ادبی اصالت کلمه  Orianism است-‌ آن را با اعتماد بنفس بالا و صراحت تمام یک تئوری جهانی زاییده تفکر و قلم خویش عنوان کرده است.

به قول جناب استاد حسین پاینده « شحنه باید که دزد در راه است »

تئوری « جنس سوم » که نام نخستین کارنامه فرزندان مکتب ما را ازآن خویش کرده است از اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین مؤلفه‌های مکتب ادبی اصالت کلمه « Orianism » می باشد. این مؤلفه خاص در کتاب کذایی آقای امیربهنام که به زعم بنده صرفاً یک کاریکاتور ضعیف از « جنس سوم » می‌باشد – محور اصلی به اصطلاح تفکر! ایشان قرارگرفته است. البته باید اذعان کرد که این آقا هرگز به فهم درستی از بحث مار نرسیده‌اند و فی‌الواقع ایشان اصل مطلب را نگرفته‌اند زیرا نسبت به تئوری جنس سوم به شدت هیجان‌زده شده‌اند و به گونه‌ای کاملاً سطحی با آن برخورد نموده‌اند آنچنانکه به مصداق این سخن دکتر شریعتی که « اگر می‌خواهید حقیقتی را خراب کنید به آن خوب حمله نکنید، از آن بد دفاع کنید »

حتی اگر این جناب بهنام با حسن‌نیت تمام مأخذ دستبرد فکری‌- قلمی خویش را عنوان می‌کردند و به نیت ترویج آراء ما دست به نگارش می‌زدند به هیچ وجه نمی‌توانستند مبلغ خوبی برای این جریان باشند زیرا در متن کتاب با به حاشیه فرستادن اصل تئوری جنس سوم متن خویش را اشباع کرده‌اند از انواع شعارهای هیجانی و تکرار چندباره مطالب در کتابی که حجم چندانی هم ندارد البته به اضافه سخنان کلیشه‌ای کتابهای روانشناسانه امروزی که بازار کتاب را اشباع کرده است و به ظاهر خود ایشان نیز از مترجمین این‌گونه آثار است.

ایشان نویددهنده مدینه فاضله‌ای هستند که حاصل سرقت چند مؤلفه بزرگ از یک تفکر جهانشمول است که البته چون هرگز به فهم و درکی بایسته و شایسته نسبت به آن نرسیده‌اند بسیار سطحی و طوطی‌وار به آن پرداخته‌اند و برای اینکه به اصطلاح خط گم کنند تئوری جنس سوم-‌ و اصل وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را که در خدمت این تفکر جهانشمول است-‌ را به جای اثبات در ادبیات با طرفندی زیرکانه (اما بسیار ناشیانه) در بحث خانواده ثابت کرده‌اند.

و این شبیه آن ریاضی‌دانی است که مثلاً بیاید نسبیت انیشتین را به جای فیزیک در ریاضی وارد کند و بعد بگوید نسبیت از آغاز فرضیه وی بوده است ولاغیر.

به هرحال هر نظریه جهانشمولی می‌تواند در ابعاد مختلف علوم بشری وارد شود بدون آنکه مهندس و طراح اصلی آن نادیده گرفته شود.

درباره منظومه رسوایی آقای امیربهنام یعنی جنس سوم کذایی ایشان به یاد مقاله‌ای افتادم که جناب استاد حسین پاینده در کتاب « نقد ادبی و دموکراسی » نوشته‌اند مقاله‌ای با عنوان «شحنه باید که دزد در راه است» و جریان آن سرقتی ست که امیربهنامی دیگر از کتاب ایشان بعمل آورده است و شگفت‌آور آنکه آن کتاب کذایی از سوی انتشارات (سمت) به عنوان کتاب درسی معرفی شده است.

به هرحال من از طرف خویش و بنیانگذار مکتب ادبی اصالت کلمه « Orianism » با ایشان ابراز همدردی کامل می‌کنم، باید خاطرنشان کرد که جناب استاد پاینده در آن مقاله از قوانینی یادکرده‌اند برای دفاع از حقوق مؤلفان و مترجمان که شاید آقای بهنام از آن مطلع نباشند.

اکنون به مقایسه بسیار کوتاهی می‌پردازیم بین جنس سوم (کارنامه فرزندان مکتب ادبی اصالت کلمه) و جنس سوم جناب بهنام که کاریکاتوری ناهنرمندانه از آن است « تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل »

اما پیش از مثالها باید عرض کنم که جناب آقای پاینده، با دسته‌بندی مناسب و به جایی از انواع سرقت قلمی‌- ادبی در کتاب « نقد ادبی و دموکراسی » ما را به این نتیجه رسانده‌اند که عمل زشت آقای بهنام جزء دسته اول و دوم این دسته‌بندی به شمار می‌آید.

۱- رونوشت کردن جملات و عبارات یا حتی تعابیر به کاررفته در نوشته‌های دیگران و عدم ذکر مشخصات منبعی که آن جملات یا عبارات و تعابیر از آنها اخذ شده است.

۲-‌ بازگفتی آراء و نظرات دیگران به جملاتی متفاوت بدون ذکر منبع آراء و نظرات.

پیش از این قیاس کوتاه باید دوباره خاطرنشان شود که ادبیات اصالت کلمه تنها یکی از مصادیق تفکر جنس سوم (کارنامه فرزندان مکتب اصالت کلمه) است، پس ما برای قیاس مؤلفه‌های عنوان شده برای جزء «ادبیات» و تعمیم آن به کل « تفکر فلسفی ایشان » مقال و مجالی دیگر می‌خواهیم که به امید خدا در آینده نه‌چندان دور به آن خواهیم پرداخت، زیرا در تفکر یک مکتب مؤلفه‌ها در هر زمینه‌ای که اثبات شده باشند فرقی در اصل موضوع نخواهد کرد.

در ابتدای کتاب « جنس سوم » در تعریف این اصطلاح « جنس سوم » این بیت حضرت مولانا عنوان شده است که به راحتی قابل فهم می‌باشد و حتی می‌توان گفت در دایره تأویل قطعی قرارمی‌گیرد.

مرد وزن چون یک شود آن یک تویی

چونکه یک‌ها محو شد آنک تویی

و این به روشنی نشان‌دهنده رسیدن کثرت « مرد وزن » به وحدت « یک = جنس سوم » و سپس در مرحله متعالی‌تر رسیدن آن وحدت عمیق به وحدتی متعالی‌تر و بی‌پایان یعنی « اصل مقدس توحید » « یکی شدن » است، و حال در جنس سوم کذایی امیربهنام به راحتی تعبیر فوق با برداشتی سطحی اما با آب و تاب فراوان آورده شده است و ایشان خیلی زحمت کشیده که اثبات نماید ۱= ۱+۱ است و … این یعنی رسیدن به تفکر جنس سوم و توحیدی که ما بالاخره ندانستیم چه فرقی می‌کند با جنس سوم اصلی یعنی تئوری جناب آقای آرش آذرپیک.

ایشان در بخش (در جستجوی یک) سیر تکاملی روابط مرد وزن را در امتداد تاریخ در ۴ مرحله عنوان می‌کند که به زعم بنده و هرکسی که حتی اندک اطلاعاتی در مورد تاریخچه فمنیسم دارد، دسته‌بندی این آقا از بنیاد غلط است.

۱- از بدو تاریخ تا انقلاب صنعتی: تفکر مردسالاری-‌ برده شمردن زن و …

در جواب باید خدمت ایشان عرض شود که هرگز نمی‌توان با یقین اذعان داشت از بدو تاریخ زنان همیشه فاقد قدرت و تحت سلطه مردان بوده‌اند، زیرا بسیاری از شواهد مستند تاریخی حتی در برخی مقاطع و جوامع خلاف این را ثابت می‌کند، شرح مبسوط این مسأله با عنوان « فراانسان یا ضد انسان (نقد آراء نیچه) به قلم اینجانب (با توجه به تئوری جنس سوم در مبحث خانواده و روابط زن ومرد)، در چند شماره پیاپی در هفته‌نامه ابوذر- اردیبهشت ۱۳۸۸ به چاپ رسیده است.

۲-‌ مرحله دومی که جناب آقای بهنام نام برده‌اند « روابط زن و مرد از آغاز انقلاب صنعتی تا اوایل قرن بیستم » است. ایشان می‌گویند در این برهه از تاریخ مردان به منظور بهره‌کشی بیشتر زنان را وارد بازار کار کرده‌اند، که بازهم خطای تاریخی و نگرشی در اظهارنظرشان اظهرمن‌الشمس است، زیرا این خود زنان بودند که با مبارزات انقلابی خود به منظور کسب حقوق برابر به بازار کار هجوم آوردند، انگار هرگز به گوش ایشان نخورده است که فمنیسم موج اول را به علت همین قضایا که ریشه در انقلاب صنعتی دارد -‌ فمنیسم حقوقی – نامیده‌اند آنچنانکه مشهود است ایشان کاملاً بی‌اطلاعند که در سال ۱۷۸۹ در مبارزاتی که علیه فئودالیسم صورت گرفت، زنان وسیع‌ترین مبارزات را دوشادوش مردان درپیش گرفتند و مصرانه خواستار حقوق شهروندی (سیاسی‌- اجتماعی) و تحول در اوضاع خویش شدند اما طبق این گفته که هر انقلابی فرزندان خود را می‌خورد به تدریج همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود بنابراین در سال ۱۷۹۳ با هرگونه فعالیت در راستای طرفداری از حقوق زنان به شدت برخورد شد به هرحال فمنیسم و مبارزات زنان برای کسب حقوق انسانی برخلاف نظرات‌- جناب بهنام از آغاز قرن بیستم شروع نشد بلکه ریشه در عصر روشنگری و انقلاب صنعتی دارد.

فمنیسم به صورت یک جنبش مستقل و منسجم و هدفمند آغازی پیش‌تر از قرن بیستم دارد که تقریباً به سال ۱۸۴۵ می‌رسد، در این سال زنان باز هم برای کسب حقوق برابر وارد میدان شدند تا با کسب استقلال « مالی » – که آن را ریشه وابستگی اجباری به مردان می‌دانستند – خود را اثبات کنند و این فمنیسم در اصل حقوقی تا سال ۱۹۴۵ که زنان در قالب و مهندسی دیگری مبارزاتشان را در پیش‌گرفتند ادامه یافت.

در این عصر « فمنیسم موج دوم » زنان خواهان حقوق‌- فلسفه و زبان و هنر خاص خود شدند « فمنیسم تحلیلی » و تا ۱۹۹۰ تداوم داشت، اما زنان پس از کسب پیروزی‌هایی پیاپی به حقوق برابر و کسب هنر، زبان و فلسفه خاص خویش بسنده نکردند و به قصد انتقام تاریخی ازمردان و تثبیت کامل خود و با این استدلال زن در ارتباط جنسی بین دو جنس به دیگری مبدل خواهد شد. استقلال جنسی خود را از مردان اعلام کردند – و می‌کنند – با این توجیهات که نیاز جنسی زن به جنس مرد همانند نیاز ماهی است به دوچرخه!! و برای اثبات همین استقلال جنسی به گرایشهای افراطی همجنس خواهانه روی آورند و این قصه‌ی گاه زیبا و گاه پرغصه هنوز ادامه دارد.

۳- به هر حال جناب بهنام در مرحله‌ی سوم از به اصطلاح طبقه‌بندی مثلاً علمی خود تاریخ آغاز فمینیسم را آغاز قرن بیستم اعلام می‌کنند و پایان آن را نیز اواخر قرن بیستم یعنی مبارزه‌ی زنان برای کسب حقوق انسانی به خیال ایشان به یک قرن خلاصه می‌شود، البته طبق طبقه‌بندی ایشان در مرحله‌ی چهارم از اواخر قرن بیستم تا اکنون زنان و مردان در عین به رسمیت شناختن تفاوتهایشان یکسان شمرده می‌شوند، یعنی با پایان قرن بیستم همه چیز بین زن و مرد یا زنانگی و مردانگی حل و فصل شده است و انسان از لحاظ جنسیتی به آن مدینه فاضله‌ای که در ناخودآگاه جمعی‌اش بوده است رسیده است و …

باز هم طبق خورده فرمایشات ایشان در دسته‌بندی تاریخی چهارم فمینیسم در شرایطی صلح‌آمیز و گل و بلبل گونه به پایان خط رسیده و جنس سوم – که ایشان به دور از چشم شحنه‌ها ادعای مهندسی آن را دارد – والسلام نامه تمام این داستان «هجران و خون جگر» خوردنهاست.

به هر حال از نقد این خورده فرمایشات بگذریم، خواننده‌ی مظلوم بنابر چه دلایل و مسأله بایستی بفهمد که چرا این جناب بهنام پایان فمینیسم را اعلام کرده‌اند. البته سخنان ایشان در بسیاری جهات تن به تناقض می‌دهد زیرا وی در پایان کتاب «نکشیده و بیست و پنج من!» یکباره «جنس سوم» را مؤلفه‌ای برای پایان فمینیسم اعلام می‌کنند، باید به او خاطرنشان کرد، از آنجا که ایشان پایان فمینیسم را در توهمات خویش پایان قرن بیستم اعلام کرده‌اند دیگر «جنس سوم» برای پایان دادن به کدامین جنبش آمده است !!!

البته در اینکه مؤلفه‌ی جنس سوم در « مجموعه جنس سوم» کارنامه فرزندان مکتب عریان که چند سال پیش از «جنس سوم کذایی ایشان به چاپ رسید و مورد شرح و نقد بسیاری در داخل و خارج از کشور واقع شد مؤلفه‌ای فرارو برای رسیدن به انسانیت متعالی است و رویکردی تکامل‌گرا برای پایان جنگ ضدین – جنگ بی سرانجام جنسیت‌ها – می‌باشد، شکی نیست، زیرا ما با همین هدف سالهاست این مؤلفه‌ را یکی از اصول بنیادین نگرش و نگارش خویش قرار داده‌ایم.

اما این ادعا که جنس سوم یعنی مرگ فمینیسم به معنای جنبشی برای دفاع از زنانگی و حقوق انسانی زنان است هرگز درست نیست زیرا برای رسیدن به «جنس سوم» مراحلی در نظر گرفته شده است که در آغاز بایستی دو جنس در آرامش همه جانبه از حقوق انسانی و برابر خود برخوردار باشند تا در طریقت‌های فرازن و فرامرد – برابر با فراشعر و فراداستان در ادبیات – با معرفت کامل دوشادوش هم مسیر بالیدن بی‌پایان به سمت انسانیت متعالی – در ادبیات وجود مقدس کلمه – را طی کنند، یعنی در هر زمان و مکانی که حقی از زن – و حتا مرد – پایمان شود، ما در هر مرحله‌ای از لحاظ نگرشی باشیم باید بر علیه بی‌عدالتی و به قصد دفاع از شأن انسانی زن – و در نتیجه مرد، برخیزیم، خواه برای کسانی خوشایند باشد و خواه نباشد پس، جنس سوم در اصل پایانی‌ست برای زن سالاری و مردسالاریهای انحصاری و محض و قانونی‌ست برای مرگ دیدگاههای مطلق‌گرایی جنسیت مدارانه – خواه از جانب مردان باشد و خواه از جانب زنان، در هر صورت روشن شد که طبقه‌بندی به اصطلاح تاریخی ایشان از موقعیت اجتماعی زن و مرد از بنیاد غلط است و حاصل هیجانات کاذب ایشان هنگام مطالعه‌ی پنهانی کتاب «جنس سوم» ما یا مجله «راز مگو» و مطالب فرزندان این جنبش در نشریات گوناگون طی چند ساله‌ی اخیر می‌باشد به هر حال تئوری «جنس سوم» که به صورت ناشیانه‌ای محوریت کتاب آقای بهنام قرار گرفته است، در سال ۱۳۸۴ برای پایان دادن به جنگهای ماهیتی و هفتاد و دو ملتی و نبرد بی‌سرانجام جنسیتها با تأکید بر مصداق آن در ادبیات انتشار یافت و در دکترین اصالت کلمه به قلم جناب آقای آرش آذرپیک به دنیای اندیشه و ادب معرفی گشت.

در این کتاب «شعر و داستان» به عنوان مصداق‌های ادبی «زن و مرد» با فراروی از تمام زرق و برق‌های خودساخته در طریقت‌های تعالی‌گرایانه «فراشعر و فراداستان» به عنوان مصداق‌های ادبی «فرازن و فرامرد» در ارتباطی بی‌واسطه و فرارو با تمامیت هستی بسوی حقیقت عمیق شهودی «متن عریان» – که در زن و مرد (انسانیت متعالی) و در ادبیات (وجود مقدس کلمه) می‌باشد – حرکت بی‌پایان خود را تداوم می‌بخشند تا به صلحی نیروانایی و همه جانبه در تمام امور زندگی (و ادبی) دست یابند.

آنگاه که سخن از مکتب و جنبش به میان می‌آید آنچه که در مثلاً جنبه‌ی نگارشی آن مکتب عنوان می‌شود، به صورت کامل و سیستماتیک – چون ما با یک سیستم ارگانیک روبرو هستیم – می‌تواند به سایر علوم انسانی نیز تعمیم داده شود، آنچنانکه جناب آذرپیک در آغاز بیانیه‌ی خویش بر این امر کاملاً تأکید کرده‌اند که این نگرش صرفاً ادبی نیست.

ما در نوشتار آقای بهنام به نظریه‌هایی از دیگران نیز می‌خوریم که چون به زعم بنده ربطی به ما ندارد از آنها گذر می‌کنیم و فکر می‌کنم با توجه به مطرح بودن ادبیات اصالت کلمه orianism در سطح کشور این مؤلفه نیز برای همه شعرا و نویسندگان و متفکرین حرفه‌ای کشور کاملاً آشنا باشد.

اما مؤلفه‌ای دیگر که جناب آقای آرش آذرپیک با توجه به اینکه فرزند خانقاه هستند از این پارادایم فکری پدری خویش وام گرفته‌اند و به صورتی کاملاً علمی و استحاله یافته در راستای مکتب خویش از آن بهره برده‌اند، اصل «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» است.

در صفحه ۲۱ کتاب جنس سوم (کارنامه فرزندان مکتب اصالت کلمه) در پاورقی می‌خوانیم در حقیقت عمیق شهودی برخلاف آنچه در روبنا مشاهده می‌شود، آنتی تز نفی بی چون و چرای یک تز نیست بلکه ماهیتی دیگر در کنار آن برای تکامل بیش از پیش است که با فراروی هوشمندانه از هر دو ماهیت ظاهراً متناقض (همانند زن و مرد، شعر و داستان …) و خارج از تمام ظواهر سطحی « کثرت »، می‌توان به اعماق درونی یک پدیده راه یافت و وجود عریان آن را به کشف و شهود نشست « وحدت »، بنابراین برای ارتباطی بی‌واسطه با اصل وجودی هر موجودی باید از ماهیتهای کلی و فردی آن «کثرت» فرآروی کرد برای رسیدن به « وحدت » نه اینکه آنها را پیشاپیش سلب و یا انکار کرد.

و اما جنس سوم کذایی جناب امیربهنام ص ۵۰، فاصله گرفتن از کثرت هویت‌های ظاهری همچون جنسیت، ملیت، رنگ، نژاد و … ما را به وحدت هویت حقیقی که همانا انسانیت ماست، نزدیکتر می‌سازد، در نتیجه خلاء لازم برای جذب آنچه می‌خواهیم ایجاد می‌کند و قابلیت تبدیل شدن به آنچه سزاوارش هستیم را در ما به وجود می‌آورد.

و ص ۷۰، دور شدن از کثرت‌های چالش برانگیز، ذهنتان را از تنش‌ها و اضطرابهای حاصل از آن دور می‌کند و فضای لازم را برای آشکار شدن جنس سوم و خود واقعی شما فراهم می‌سازد. حال قضاوت با شماست، اظهرمن‌الشمس است که آقای بهنام از دور شدن از کثرت برای رسیدن به وحدتی صحبت می‌کنند که نتیجه‌ی طبیعی آن رسیدن به «جنس سوم» می‌باشد و این دو مؤلفه از اساسی‌ترین مؤلفه‌های مکتب ما می‌باشد که پیش‌ترها در هر انجمن و روزنامه و سایت تخصصی توسط ما – و منتقدان و مخالفان ما – بارها و بارها به اشکال مختلف به آن پرداخت شده است، امیر بهنام در صفحه‌ی ۷۲ و ۷۳ می‌نویسد حرکت به سوی کمال به معنی دوری از کثرت و نزدیکی به وحدت است، آیا جناب آقای آذرپیک در طول بیانیه‌ی خویش چیزی غیر از این حقیقت را عنوان کرده‌اند.

اما مبحث دیگر در کتاب دروغین ایشان (یک زن + یک مرد) می‌باشد، باید عرض شود تمامیت مبحث فیزیولوژیک زن و مرد به طور کامل و مشروح در کتاب جنس دوم سرکار خانم سیمون دوبوار آمده است که ظاهراً ایشان بدون مطالعه‌ی آن کتاب جهانی مطرح، از روی کرامات کاملاً فراعینی دست به نگارش آن زده‌اند، البته آنگونه که بنده چه از طریق کتاب و چه تماس تلفنی، ایشان را شناخته‌ام، از هر کسی یا نوشته‌ای – به گونه‌ای سطحی و تفننی – مشتی را برداشته‌اند تا بعدها خرمنی کذایی را به نام خود ثبت کنند به هر حال ایشان سالها پس از کریستف کلمب تازه به آمریکا رسیده‌اند و با گستاخی تمام اعلام کرده‌اند کهکشان راه شیری را برای نخستین بار کشف کرده‌اند، به قول حضرت خواجه شیراز:

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

همانطور که آمده است در کتاب ایشان هر مبحث چندین بار کپی می‌شود، ص ۹۰، باز هم مبحث وحدث و کثرت، ص ۹۲ باز هم جنس سوم و … این رشته سر دارد به امتداد این کتاب کم حجم شحنه ندیده! به هر حال این اتفاق غیر هنری و غیر اخلاقی و در نتیجه غیر انسانی در وادی قلم نه بار اول است که رخ داده است و بار آخر خواهد بود.

سخنم را با چارانکی به قلم آقای آرش آذرپیک به پایان می‌رسانم:

اندیشه کشی نهایت نامردیست

دزد کلمه برادر قابیل است.

مریم (زینب) نظریان

مسئول کارگاه ادبی امید

مکتب ادبی اصالت کلمه

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

نخستین نشریه ی تصویری در ایران   نشریه ی تصویری «دنیای کلمه»   زیر نظر …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *