خانه / دیدگاه منتقدان / نقد”رضا وهاب” -شاعر جنوبی- بر کتاب “لیلا زانا” سروده ی استاد آرش آذرپیک

نقد”رضا وهاب” -شاعر جنوبی- بر کتاب “لیلا زانا” سروده ی استاد آرش آذرپیک

روایتهای کوتاه سرزمین من

در برخورد با مجموعه ی «لیلا زانا» سروده ی آرش آذرپیک ، نخستین مطلبی که توجه خواننده را به خود جلب میکند نام مجموعه است، «لیلا زانا» ، نامی غیرمتعارف و زیبا. نامی که با شکستن قالبهای نامگذاری مرسوم و متعارف ، نوید حرکتی جدید و بی باکانه را به انسان میدهد – علیرغم طرح جلد کلیشه ای و متعارف کتاب – . متاسفانه علیرغم عقیده ی نویسنده ی بیانیه – که قاعدتن عقیده ی شاعر مجموعه نیز باید باشد – که اسم را در نقش یک کلید میشمارد ، اسم مجموعه هیچگونه ارتباطی با اشعار ندارد و آن انتظار حرکت جسورانه ای را که در خواننده برانگیخته بود ، اشعار پاسخ نمیدهند و آن روحیه در اشعار وجود ندارد.

دومین نکته ای که توجه را به خود جلب میکند ، عنوان «غزل مینی مال» است که علام سئوال بزرگی را در ذهن خواننده بوجود می آورد و تازه هنگامیکه بیانیه ی غزل مینی مال را میخوانید متوجه میشوید که دوستان عزیز ما ، «مینی مال» را با «روایت» اشتباه گرفته اند زیرا مینی مال نوعی داستان است که هیچ سنخیتی با غزلهای مجموعه و توضیحات بیانیه ی آن ندارد. شرط یکم در داستانهای مینی مال ایجاز بیش از پیش است که در این غزلها هیچگونه اثری از این ایجاز موجود نیست. بجای نام غزل مینی مال ، همان غزل روایی مناسبتر به نظر میرسد.

در صفحه ی ۵۹ مجموعه میخوانیم:«به عقیده ی شاعر این مجموعه ، شعر امروز با توجه به بحران مخاطب در برابر داستان امروز در موقعیت عقب نشینی است اما قابلیت آن را دارد که شیرازه ی داستان را در ریختمان خود کریستالیزه کند» اگر دوست ما نگاهی به تحولات داستان معاصر بیندازند ملاحظه خواهند فرمود که علیرغم ظاهر ماجرا ، اتفاقن این داستان است که خود را به سمت شعر نزدیک میکند چرا که شعر قابلیت بالقوه ی بیشتری برای انطباق با جهان امروز دارد ، هرچند به دلایلی نتوانسته است قابلیتهای خود را به فعلیت برساند.

و یا در صفحه ی ۵۰ میخوانیم که «زبان بطورکلی مجموعه ای از کلمات ، ترکیبات ، مفاهیم ، اعتقادات ، حسها ، اشیاء ، رسوم ، حوادث و نوع بکارگیری آنها در شعر است… » که این تعریف از زبان ، تعریفی نادرست و بسیار گسترده تر از تعاریف دیگر زبان است بطوریکه همه چیز را زبان میداند!!!

«در غزل مینی مال ، زبان … جنبه ای گفتاری روایتی و دیالوگ گونه «پلی فونیک» دارد که به تنوع ، قدرت و ارزش ادبی کار می افزاید چرا که شاعر با استفاده ی درست از آن در واقع به جایگاهی تثبیت شده ، میان مردم و جوهری شعری ، با نزدیکیها و فاصله هایی یکسان دست مییابد … » اولن معنای دیالوگ و پلی فونیک کاملن از هم جداست که همانگونه که خواهیم دید در متن اشعار هیچکدام وجود ندارد و در ثانی علیرغم مزیت ورود دیالوگ و پلی فونیک در شعر ، دلیل آن دلیل فوق الذکر نیست که بگذریم.

در صفحه ی ۵۲ آمده است :«… به خاطر وجود ارتباط عمودی بین ابیات ، هیچکدام از آنها به تنهایی خوانده نمیشوند منظور انکار وجود بیتهایی است که به اشتباه «شاه بیت» خوانده میشوند» در حالیکه دوستان عزیز ما از این نکته غافل مانده اند که وجود شاه بیت فی ذاته دلیل عدم انسجام نیست و اصولن در داستان نیز فراز و فرودها الزامی هستند و نمیتوان آنها را انکار نمود، بلکه چیزی که مهم است استفاده از شاه بیتها در خدمت کلیت شعر است ، نه حذف آنها از کل شعر (گرچه این بحث از دوستان ما آغاز نمیشود و از مشخصات شعر پست مدرن گرفته شده است.)

نکته ی آخری که در ارتباط با بیانیه میتوان گفت این است که عباراتی مانند :«یکی از مشخصه های غزل مینی مال وجود ارتباط ارگانیک بین تصاویر و مفاهیم ابیات است … (صفحه ی ۵۲) » و « … پایان بندی در واقع یک نتیجه گیری شاعرانه و هشدار دهنده از اتفاقات و حوادث شعر است … (صفحه ی ۵۷) » و تقسیم شعر به ابیات ابتدایی ، متن و پایان بندی و اینگونه برخوردهای مکانیکی با شعر ، انسان را به یاد آن جمله ی معروف آن نویسنده ی غربی می اندازد که میگوید:« ادبیات کلاسیک (به معنی اروپایی آن یعنی پیرو مکتب کلاسیسیزم) ادبیاتی است که هر انسانی دوست دارد آنرا خوانده باشد ، نه اینکه بخواند!» با این تفاوت که آن بن مایه ی دوست دارد که آنرا خوانده باشد نیز وجود ندارد و دیگر اینکه نزدیک به هزار سال پیش شعرای ما در گذر از قصیده به غزل چنین نسخه هایی را ابطال نموده اند…

و اما اگر با پذیرش تئوریهای آمده در بیانیه ، و با دیدگاه یک پیرو این عقاید نگاهی به اشعار مجموعه بیندازیم: یکی از مشخصه هایی که قرار بوده در اشعار جلوه نماید دیالوگ است ، امری که جز در چند مورد جزئی ، از جمله غزل «نقشه» (صفحه ی ۲۲) اثری از آن نمیبینیم. پلی فونیک بودن آثار نیز چندان قابل رؤیت نیست بطوریکه در همان غزل «نقشه» (صفحه ی۲۲) زبان پدر و فرزند و راوی ماجرا کاملن یکسان است یا در غزل «زن» (صفحه ی ۴۲) نقل قولی که از زن شده است (مصرع دوم) کاملن با زبان راوی یکی ست و تنها فرقش در این است که در پرانتز قرار گرفته است. غزل «نامه ی عاشقانه» (صفحه ی ۳۷) نیز دقیقن چنین وضعی دارد ، گرچه سعی شده با وارد کردن دشنام تغییر لحن ایجاد کند که موفق هم نبوده است. این موضوع زمانی بیشتر رخ مینماید که در غزل «پیش بینی» (صفحه ی ۲۵) زبان فالگیر و راوی نیز کاملن یکسان است!!! در جای دیگری از مجموعه نیز امری بنام پلی فونیک را مشاهده نمینماییم.

زبان روایتی! مجموعه متاسفانه بدلیل عدم پردازش ، زبان را به زبان شعر کودک نزدیک کرده است مانند غزل «قایق ماهیگیر» (صفحه ی ۵). اصولن پردازش بد ماجرا مانند غزلهای «نان و شمشیر» (صفحه ی ۱۵) ، «خط چهار» (صفحه ی ۱۸) ، «لیلا زانا اسطوره ی بزرگ کرد» (صفحه ی ۳۳) ، عدم تحرک فضا و یکسانی ابیات مانند غزل «شاهزاده ی قصر قصه ها» (صفحه ی ۲۴) ، مضامین تکراری مانند «نقشه» (صفحه ی ۲۲) ، «مکافات» (صفحه ی ۲۹) ، کاربرد واژه های مدرن با زبانی قدیمی مانند «پرنده ی اروپا» (صفحه ی ۴۰) و در نهایت ایرادهای دستوری و ضعف تالیفهایی مانند غزلهای «سارا» (صفحه ی ۱۳) ، «بارش پروانه ها» (صفحه ی ۱۶) ، «مرا مینویسند» (صفحه ی ۳۵) ، «آب! نان!» (صفحه ی ۳۹) و قافیه قرار دادن «مقنعه» با «رابعه» و «فاجعه» در غزل «رابعه» (صفحه ی ۴۳) را میتوان از نقاط ضعف چشمگیر مجموعه قلمداد کرد.

غزلها را تنها از این جهت که ۴ بیتی هستند میتوان کوتاه نامید وگرنه ایجاز لازم در آنها بکار نرفته است.

با نگاه دیگری به مانیفست و مشخصه هایی که قرار بوده به فعلیت برسند ، خواهیم دید که مشخصه هایی مانند «موسیقی معنوی» ، «کوتاه و بلند شدن ابیات» ، «سرپیچی از قوانین دستوری معمول» ، «برجستگی تصاویر و کلمات» ، «ثبت شاعرانه ی مفاهیم و تصاویر» ، «عدم امکان حذف و جابجایی ابیات» ، «گذر داستان از صافی سحرآمیز تغزل» و … اهدافی هستند که متاسفانه در این مجموعه به دست نیامدند و اگر هم آمدند به اندازه ای نبود که انتظار خواننده را برآورده کند، به امید دست یابی به آنها در مجموعه های بعدی.

البته مجموعه دارای تصاویر و ابیات ناب و زیبایی نیز هست که از آن جمله میتوان به «باد یکباره با خود او را برد» (در آغوش باد ، صفحه ی ۲۷) ، «و دوباره به من تعارف کرد ، قهوه ی ترک چشمهایش را» (قهوه ی ترک چشمهایش ، صفحه ی ۳۲) ، «کاج بلند صاعقه ای ایستاده است» (چشمهای تو ، صفحه ی ۳۸) و «شاه بانوی دودمان عرب!…» (رابعه ، صفحه ی ۴۳) اشاره کرد…

در مجموع آرش آذرپیک در این مجموعه به اهدافی بلند چشم دارد هرچند خود نتوانسته خواسته هایش را به خوبی به فعلیت برساند ولی امید است که در مجموعه های بعدی شاهد کارهایی قدرتمندتر از این شاعر جوان و مستعد کشورمان باشیم.

یاعلی – اهواز – رضا وهاب

Rezavahab.blogfa.com

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

«نقد جناب دکتر سعید امامی بر  مکتب اصالت کلمه و کتاب چشم های یلدا و کلمه _کلید جهان هولوگرافیک_»

    کتاب چشم های یلدا، رمانی ست که در آن اصول و مؤلفه های …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *