خانه / کارهای عریانیستی / فراشعری از جناب آقای میثم رجبی در مکتب اصالت کلمه (عریانیسم)

فراشعری از جناب آقای میثم رجبی در مکتب اصالت کلمه (عریانیسم)

«آسو»

 

 

↓هر عنوانی که به آن می آید✘……………✘

 

_ آسو نام دختری ست که سال ها پیش با اولین شعر شاعر متولد شده است.

_ روایت این کار را از دم خانه تا آن جا که می توانید ادامه دهید شاید

سالها بعد چند قدم آن طرف تر راوی هم شدیم.

 

 

روایت اول: …

_ در دی ماه رستاخیز

هویت زمزمه در کرامت برف برملا بود

تمام جهش تفهیم را برداشتم و

رفتم قدری قدم بزنم در ابتدای وقت

تازه خورشید از مترو

پیاده شده بود و هنوز

به بلور خواب گل برف نرسیده بود

که بی حوصلگی یک گنجشک را پوشیدم و

منتظر طرح چشمانی

در نیلوفر یک پنجره ماندم.

شعر در واژه ی من

صاف و زلال راه می رفت

و بیداری تا آن جا در من پیش رفته بود

که می توانستم تمام پیکر آزادی را تعبیر کنم

من در متنی/…

_ آقا صبر کن اشتباهی پیش اومده

اون خط دیالوگ ها مال منه

(راوی سطرها را از روی لبش می چیند)

(پشت پنجره با موهایی افشان

وایسا الان میام پایین)

و سطر بعد پایین می آید.

_ سلام، چیزی شده؟!

چرا گرفته ای؟!

نکند باز با کلنجار سطرهای خودت آمدی!

مگر نگفتم/ صبر کن من تلاش خودم را کردم اما این راوی لعنتی فهمید

برگه های پژوهش را به دستش می دهد و

با اخم و تخم

_ آخه این هم شد پژوهش

این استادها هم وقت گیر آوردن

_ وقتش را من تعیین می کنم

(چند قدم آن طرف تر)

_صد هزار تومان می گیرم

خانه داری؟

(سوارش می شود)

_ آقا برو دنبالش

 

□□□

 

_ آن روز که دنبالم آمدین

شاید این هزارمین بار بود که

تبسمم را به آن رجاله های مست می فروختم

هنوز ترس اجاره خانه ی چند سال پیش را

اثاثیه های داخل کوچه

هنوز لبانم را ندیدم با شوهرم یک دل سیر

هنوز کسی نمی داند

چرا زاده شدیم

و چرا بستنی یک اتفاق است که من خودم را

به هر کس و ناکسی…

و دخترم با هزاران آرزوی مچاله

می تواند مثل بچه ی رجاله ها راه برود

هنوز خاموشی دست های شوهرم فکر می کند

قدیسه ای شده ام برای زندگی مان

و نمی داند که در این

هجوم تعفن بار

پول         آهن        ازدحام           ریا

من کارگر هیچ کارخانه ی خراب شده ای نیستم

و اجاره خانه

قیمت تخم مرغ

ماتیک

یا هر کوفت و زهر ماری که اضافه شود

باید کمی بیشتر بازیچه شوم

 

روایت دوم: راوی

 

در دی ماه رستاخیز

هویت زمزمه در کرامت برف برملا بود

تمام جهش تفهیم را بر می دارد و

می رود قدری قدم بزند در ابتدای وقت

تازه خورشید از مترو پیاده شده و

هنوز…

_ سلام چیزی شده؟!

چرا گرفته ای؟!

نکند باز با کلنجار سطرهای خودت آمدی!

مگر نگفتم/ صبر کن من دیشب تمام تلاش خود را کردم

اما فکر می کنم سطرهای معترض بیشتر به کارمان می آید

برگه های پژوهش را به دستش می دهد و

با اخم و تخم

_ آخه این هم شد پژوهش؟

آخرش کار دستمان میدی

این استادها هم وقت گیر آوردن

_ تنها یک ساعت وقت دارم باید برگردم خانه

(آن طرف تر دختری جوان)

دویست هزار تومان می گیرم

…………………..

(سوارش می شود)

_ آقا برو دنبالش

 

□□□

 

_ آن روز که دنبالم آمدین

سالها می گذشت از روزهای تنگ گرسنگی

از روزهایی که مادرم برای گریه های من

یک بستنی خرید

و از آن روز دیگر فصل ماتیک همیشگی شد روی لبانش

و هر صبح که می رفت

یکی از آرزوهای نورسم را

با خود می برد به خیابان

حالا من دختر همان مادرم

که یاد گرفته ام مثل دختران رجاله های ثروت راه بروم

و برای مضغه هایم

در این تعفن زمین

زیر پوست آهنین پول خلوت کنم

کسی چه می داند

قربانی شدن برای دیگری

چه قدر دردناک است

کسی چه می داند

سفره های خالی…

ناگهان گوشی اش زنگ می خورد

_ تا شما صفحه می زنید

(اشاره به برگه های چرک نویس)

آره با کشتی

بفرستشان شیوخ عرب منتظرند

بنویس

یک کامیون دخترن

که می روند آرزوهایشان را آن طرف آب

بزرگ کنند.

_ خانم میم می شود کمی بیشتر توضیح دهی

و خانم میم…

 

روایت سوم: آسو

 

_ در دی ماه رستاخیز

برف در هویت کرامت زمزمه بود

تازه از خواب بیدار شدم و

گنجشک یک بی حوصلگی را پوشیدم و

در طرح چشمانم

منتظر یک پنجره ماندم

خیابان در واژه ی من صاف و زلال راه می رفت

و من تا آن جا در بیداری پیش رفته بودم که

پیکر آزادی می توانست مرا تعبیر کند

با نگاه او از چند سطر نیامده پایین آمدم

_ سلام چیزی شده؟!

چرا گرفته ای؟!

نکند باز با کلنجار سطرهای خودت آمدی!

مگر نگفتم/…

برگه های پژوهش را به دستش می دهد و

با اخم و تخم

_ آخه این هم شد پژوهش؟!

آخرش کار دستمان میدی

این استادها هم وقت گیر آوردن

… وقت و بی وقت

(چند قدم آن طرف تر)

_ بس کن زن از خدا بترس

اون دنیاتو سیاه ننویس

… به خاطر دخترمون

خانمی شده

اصلاً بیا از اتفاق این شهر برویم

… توبه کن

توبه برای این مواقس

ولی صدای پرت کردن اثاثیه داخل کوچه

خواب سفرهای رنگارنگ

نیش خند تعفن بار رجاله ها

هم چنان در گوش زن

_ می خواهم سهمم را از این دنیای کوفتی بگیرم

ولی سهم تو همینست که زاده شدی

سهمت را گرفتی

بیا برویم

اما چند سطر بعد

سوارش می شود

و مرد همین جا روی خیابانی که ساعت هاست

از زیر پایش رفته

در خود فرو می ریزد

سرفه            سرفه

 

 

روایت چهارم: پژوهش

 

_ در دی ماه رستاخیز

برف در هویت سپید من برملا بود

تازه از خواب بیدار شدم و

بی حوصلگی گنجشکی را به او پوشاندم و

در طرح واژگانم

منتظر چشمان او ماندم

واژه واژه من در صبح سطر راه می رفت

و بیداری تا آن جا در من پیش رفته بود که

می توانستم تمام سطرهایم را آزاد تعبیر کنم

با موهای او از چند سطر نیامده پایین آمدم

_ سلام چیزی شده؟!

چرا گرفته ای؟!

نکند باز با کلنجار سطرهای خودت آمدی!

مگر نگفتم/ صبر کن…

دختر را به دستش می دهد و

با اخم و تخم

آخه این هم شد دختر؟!

آخرش کار دستمان میدی

این استادها هم وقت گیر آوردن

_ وقتش را خودت تعیین کن

(چند قدم آن طرف تر دختری جوان)

_ یک میلیون می گیرم

پروپوزال داری؟

سوار کافینتش می شود

و باز

آقا برو دنبالش

 

□□□

 

مونولوگ های خواننده…………

…………………………………….

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

نسخه ی پی دی اف ماهنامه ی فرهنگی_ادبی سخن (ویژه نامه ی مکتب اصالت کلمه/فرامتن)

ماهنامه ی فرهنگی_ادبی سخن (ویژه نامه ی مکتب اصالت کلمه/فرامتن) سال پنجم، شماره ی ۴۵، …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *