خانه / دیدگاه منتقدان / نقد”سید وحید سمنانی”بر”بیانیه ی غزل مینی مال”و کتاب”لیلا زانا”در روزنامه ی”رسالت”

نقد”سید وحید سمنانی”بر”بیانیه ی غزل مینی مال”و کتاب”لیلا زانا”در روزنامه ی”رسالت”

 

 نقدی بر “بیانیه ی غزل مینی مال” و مجموعه شعر “لیلا زانا” سروده ی آرش آذرپیک به قلم آقای “سید وحید سمنانی” در روزنامه ی سراسری”رسالت”-چهارشنبه ۱۱ آبان ماه ۱۳۸۴- شماره ی ۵۷۱۷- صفحه ی۱۹

شکلی دیگر اما…

مروری بر بیانیه ی غزل مینی مال و مجموعه شعر “لیلا زانا” سروده ی آرش آذرپیک

غزل زمانی با عنوان تغزل در آغاز قصیده ها می آمد و جز توصیف، تشبیب، خمریه و مسایلی از این دست مروارید مضمونی را در صدف خویش نمی پرورد. پس از آن که در جریان کم توجهی شاعران به قصیده، غزل شکل مستقل تری به خود گرفت شاعران برجسته ای به تحول و نوآوری در این قالب دست زدند. به همین خاطر غزل طی عمر هزار ساله ی خود فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است.ساده تر آن که غزل خمیری بوده که بر اساس دیدگاه های متفاوت شاعران، اشکال گوناگونی به خود گرفته و این انعطاف پذیری حاکی از ظرفیت بالای غزل در نمایش دادن نظرها و نظرگاه های مختلف است.

پس از مشروطه غزل در کنار دیگر قالب های مطرح روز از مرز عاشقانه سرایی و تعبیرهای عارفانه گذشت و به طور گسترده تری وارد دنیای سیاسی-اجتماعی مردم شد.این روزها هم غزل هم چنان مورد توجه مردم است و بازار نوآوری و بدعت در آن –شاید داغ تر از گذشته-محل ارایه تئوری ها و بیانیه هاست.

غزل آوانگارد، غزل پیشرو، غزل خودکار، غزل سپید و اسم هایی از این دست.

نکته قابل توجه این جاست که اغلب این تئوری ها بسیار به هم نزدیکند و گاه عملا جز تغییر نام هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.

شاید آخرین بیانیه ای که در این زمینه به صورت مکتوب ارایه شده “غزل مینی مال” باشد که در قسمت پایانی نخستین مجموعه شعر “آرش آذرپیک” و به قلم “هادی راد ناصر” آمده است.(اما با توجه به داغ بودن بازار بیانیه ها دور از انتظار نیست که پیش از خشک شدن جوهر این سطور بیانیه های دیگری را شاهد باشیم.)

تئوریسین این شیوه سرایش”آرش” استاما به دلایلی ذکر نشده این پیشنهادها به قلم “هادی راد ناصر” به نگارش در امده است.

نخست نگاهی داریم به این پیشنهادها و سپس با مروری بر غزل ها اجرا و تاثیر این نظرها را بررسی می کنیم. در این بیانیه  نویسنده بر آن شده است که به خصوصیات و توانایی های غزل به عنوان یک قالب سنتی در به خدمت گرفتن مدرنیسم بپردازد. به دیگر سخن تلاش برای ثبت ناهنجاری ها به صورت موجه و هنجار. با توجه  به آن چه در طول متن این بیانیه ادامه می یابد؛ مدرنیسم با پرداخت ادبیات داستانی در قالب غزل نمود پیدا می کند و اوج آن حضور شعر گفتار –به معنای عام آن-در جهت تلاش برای ایجاد صمیمیت و سادگی در شعر است.

ارکان و شناسه های غزل مینی مال (در این بیانیه) در چهار دسته طبقه بندی شده اند:

۱-زبان    ۲-وزن    ۳-ساخت    ۴-فرم

زبان بحث گسترده ای است اما نویسنده در این مورد توضیح جامعی به دست نمی دهد و تنها به گفتاری بودن زبان اشاره می کند.

دومین شاخصه غزل مینی مال وزن آن است که نویسنده آن را برخلاف “غزل گذشته”! یک عنصر جدا و مستقل می شمارد. وی نمونه های کلاسیک وزن شکنی را در غزل های مولانا و نمونه های معاصر و متعالی آن را در شعر “سیمین بهبهانی” دیده است.

سومین رکن این بیانیه ساختار است؛ ساختاری که”شباهت هایی با شعر حجم و اصلی ترین خصوصیات آن دارد.” سرپیچی از قوانین دستوری معمول، برجستگی تصاویر و کلمات، نداشتن تاریخ مصرف، ثبت شاعرانه مفاهیم و تصاویر از این شباهت ها هستند.

در ساختار غزل مینی مال سعی شاعر در برجسته کردن ارتباط عمودی شعر است و ارتباط افقی بیت ها همگی در راستای تحقق بخشیدن به این ارتباط سازماندهی می شود. یعنی: “هیچ کدام از آن ها- بیت ها- به خودی خود و به تنهایی دارای ارزش شعری نیستند.” به بیان دیگر ادغام شاه بیت ها (به تعبیر این بیانیه) در جریان کلی شعر و سرانجام فرم که نویسنده با کمک گرفتن از شعر محاوره ای “به علی گفت مادرش روزی” فروغ فرخزاد، سعی در تبیین آن در غزل مینی مال دارد.

مختصر آن که در این پاراگراف “راد ناصر” به پایان بردن شعر و دخیل کردن مخاطب در چگونگی به سرانجام رسیدن آن را هدف می گیرد. اما از نظر محتوا”نام شعر”، “جریان در متن اصلی و ابیات ابتدایی و پایانی” با اهمیت خاصی مورد توجه قرار گرفته اند. تا آن جا که نام گذاری شعر و در نتیجه نام آن “نقش کلید فهم مفاهیم مهم را بازی می کند.” پس از برشمردن اهمیت متن شعر و ابیات ابتدایی که به هر صورت دلیل پیدایش بیت های بعد هستند.” به مهم ترین قسمت غزل مینی مال یعنی بیت پایانی می رسد که به خاطر رمزآلود بودنشان یا خواننده را به فکر فرو می برد یا نوعی تردید ایجاد می کند.”

آن چه خواندید مروری بود بر بیانیه غزل مینی مال که تقریبا یک سوم مجموعه ۶۴صفحه ای “لیلا زانا” را به خود اختصاص داده است. اما آیا آن چه به صورت اجمالی نقد شد بیانیه ادبی بود؟

آیا توضیحات بالا می تواند چیز تازه ای به ادبیات ما اضافه یا پیشنهاد کند؟ و یا دست کم هر آن چه در دهه های اخیر در غزل اتفاق افتاده را در شکلی انتظام یافته جمع بندی و قابل طرح در نامی واحد کند؟

این گونه به نظر می آید که نویسنده هرچند در دست و پنجه نرم کردن با کلمات و ارایه نثری ادبی-فانتزی چهره ای قدرتمند از خود به نمایش می گذارد اما به جز مواردی معدود بیانیه ای صادر نمی کند و آن چه باقی می ماند غالبا گزارش و تصویر است و فاقد حرف های تازه.

زبان همواره مهم ترین ابزار بیان بوده است.و روایت در شعر فارسی سابقه ای به قدمت حیات آن دارد.مثنوی ها و قطعه های به جا مانده از سبک خراسانی نمونه های روشنی هستند که ما را از نقل آن ها به عنوان شاهد مثال بی نیاز می کند.اما روایت در غزل حرف تازه تری است البته نه آن قدر که در سال۱۳۸۳ در چارچوب بیانیه ای ارایه شود. با مروری بر شعر معاصر درمی یابیم که حداقل چند دهه از تولد این غزل ها می گذرد.

وزن در شعر پیشینیان (برخلاف آن چه ادعا شده است) هیچ گاه عنصری جدا و مستقل نبوده است.مگر نه آن که اگر مضمون شعری با وزن آن همخوانی نداشت در جغرافیای ماندگاری آثار ادبی جا نمی گرفت؟ بدون شک پرچم شاعرانی بر قله ادبیات ایران در اهتزاز مانده است که علاوه بر قدرت سرایش، پرداخت و خلق مضامین تازه؛ توانایی خود را در هماهنگ ساختن وزن شعر با هارمونی مستتر در مضامین آن نشان داده باشند.این مساله بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد اما پرداختن به آن به اطاله کلام و گسست موضوع مورد بحث منتهی می شود.

در هر صورت شعرهای موفق و ماندگار ادبیات فارسی نمایشگر ارتباط مستقیم وزن با محتواست و تفکیک آن ها از یکدیگر هیچ گاه در ادبیات پویای فارسی جایی نداشته است.

در دیگر موارد ذکر شده هم که ارکان غزل مینی مال شمرده شده اند کم و بیش این اشکالات وارد است مثلا در زمینه ساخت، سعید بیابانکی در کنار سیمین بهبهانی، حسین منزوی، محمد علی بهمنی، منوچهر نیستانی و…به عنوان چهره ای پیشرودر غزل مینی مال نام برده شده است.

آیا با وجود گستردگی وسایل ارتباطی و تفاوت سنی این شاعران می توان این ادعا را پذیرفت؟ اصلا در مقام مقایسه می توان شعر بیابانکی را (از لحاظ فرم، بیان و پرداخت)در این گروه قرار داد؟ سعید بیابانکی غزلسرایی تواناست اما روایت در شعر او هیچ نقطه مشترکی با غزل مینی مال ندارد.در هیچ کدام از مجموعه های او حتی در آخرین آن ها-نه ترنجی، نه اناری- که غالبا غزل هستند به داستان سرایی بر نمی خوریم. روایت در شعر بیابانکی غالبا کلاسیک است و متفاوت با بیانیه غزل مینی مال.

آن چه هم که در توضیح اسم شعر، ابیات ابتدایی، متن اصلی، پایان بندی، نداشتن تاریخ مصرف و پرداخت شاعرانه مفاهیم آمده اصلا محلی برای ارایه نداشته است. صرف نظر از اسم شعر و محوریت دادن به آن بقیه موارد ذکر شده جزء لاینفک شعرهای موفق به شمار می رود. به راستی کدام غزل که در زندگی مردم و جامعه ادبی زنده است فاقد موارد بالاست؟

آیا اهمیت چگونگی نامگذاری بر شعر می تواند آن قدر حیاتی باشد که نقش کلید را در مورد مفاهیم مهم آن بازی کند؟ اگر این سخن را بپذیریم پس تکلیف غزل ههای حسین منزوی که از نمونه های موفق غزل معاصر است و او اصرار داشت تات بدون نام باشند چیست؟

مختصر آن که نویسنده برخلاف آن چه در پایان آورده، نوشته خود را به صورت بیانیه تنظیم نکرده است.در این نوشته ها جز نام تازه غزل مینی مال و سایه ای از یک بیانیه در چگونگی پایان بندی رمز آلود، نیمه رها کردن شعر، پافشاری بر گفتار روایی و پیوند داستان و غزل (که البته همه آن ها چیزهای جدید و تازه ای نیستند) به چیز دیگری که دال بر بیانیه ای ادبی باشد برنمی خوریم.

آن چه خواندید مروری بود بر بیانیه غزل مینی مال که در پایان مجموعه لیلا زانا آمده بود و به بهانه آشنایی شما با کم و کیف آن در آغاز این مجال بررسی شد تا در مقایسه این نوشته ها با شعرهای آذرپیک طرح ذهنی از آن در دست باشد.

غزل “قایق ماهیگیر” به شهادت قسمت پایانی کتاب اولین غزل جدی آرش است. این غزل روایی و ساختار کلمات آن صد در صد بر اساس مفهوم قراردادی کلمات شکل گرفته است. یعنی کلمات فقط و فقط خودشان هستند و تهی از معنای ثانوی.

                 قایق ماهیگیر روی دریا می رفت

                مثل قویی آرام، نرم و زیبا می رفت

                کودک ماهیگیر، کنج آن قایق پیر

               پی یک لقمه نان، تک و تنها می رفت…

البته این مساله یکی از اهداف غزل مینی مال شمرده شده است و شاید تنها چیزی که در بیشتر موارد رعایت شده همین مساله باشد.

اما به هر حال گاهی تجربه های گذشته شاعر از پس غبار تک معنایی کلمات به دنیای شاعرانه تری سرک می کشد.

                 ناگهان  توفان شد، موج ها زنده شدند

                آب دریا لحظه لحظه بالا می رفت

این اتفاق در چند جای دیگر هم افتاده است

                کاج بلند صاعقه ای ایستاده است

                که چشم های تو به زمین هدیه داده است

یا

               تا که فهمید، باز هم کرده است،

              این دل بی زبان هوایش را

              آمد و روی تخم چشمانم

              عاشقانه گذاشت پایش را

نکته قابل توجه این جاست که هر جا شاعر به این فضا نزدیک می شود شعرش دلپذیرتر جلوه می کند.

رسیدن به زبانی ساده و نزدیک به شعر گفتار یکی از اهداف غزل مینی مال به حساب آمده است اما در چند جا شاعر با در هم شکستن این رکن؛ بی ملاحظه به تکه تکه کردن متن و لفافه پیچی مضامین دست زده است.

            باتون سیاه، قامتش را یک باره مچاله…که پس از شام…

           حکم آمد، جای تو به جرم… ده سال کنار آدمک هاست

با توجه به قسمت آغازین این نوشتار شاید این گونه متصور شوید که در غزل مینی مال نباید بیت ها تک تک در نظر گرفته شوند و نباید آن ها را به تنهایی با معیار نقد سنجید. اما بیت بالا در کنار دیگر ابیات این غزل هم معنای روشنی را به تصویر نمی کشد.

          این کاست تازه ی الکس است، این هم شو تازه ی شکیلاست

          آن گوشه مقابل پیانو، یک تکه غزل، دو بطر ودکاست

          با هفت قلم توالت از خود، یک تازه عروس می تراشی

         هی ژیگولو از قرار معلوم، روح تو پرنده ی اروپاست…

         …پیرزن کور، خیره در ماه، امشب چه فرشته…آه…!یعنی!؟

         دستان دو سه یتیم، در باد، انگار در انتظار باباست

البته شاید بتوان به معانی ای رسید اما دریافت های انتزاعی مورد نظر غزل مینی مال نیست و این یعنی عقب نشینی شاعر از مواضع از پیش تعیین شده و مکتوب خویش.

اما غزل های ناتمام(هم از لحاظ ناتمامی قالب و هم از لحاظ مفهوم) جلوه پر فروغ تری دارد و در همین راستا غزل های “نقشه”، “بچه ماهی”، “سارا” نمایشگرهای مطمئن تری برای به تماشا نشستن اندیشه های آرش هستند.

اما برخلاف آن چه در مورد پیوند داستان و غزل آمده است گاهی اصلا اتفاق نمی افتد. در غزل “لیلا زانا” اگر مخاطب اطلاع و شناختی از لیلا زانا نداشته باشد نمی تواند به مفهوم غزل پی ببرد.

تلمیح به اتفاقات آشنای مخاطب، شریک کردن او در جریان شعر است اما برای ورود داستان های تازه در شعر باید فاکتورهای لازم را هم لحاظ کرد وگرنه ذکر این روایت هها جز سر در گمی مخاطب و شکست شعر حاصل دیگری نخواهد داشت بالاخره این مساله هم قابل ذکر است که هرچند در زندگی ماشینی امروز اهمیت بیش از پیش ثانیه ها شاعران را وادار کرده تا موجزتر از گذشته بنویسند اما باید پذیرفت که کوتاهی شعر به تنهایی امتیاز محسوب نمی شود.علیرضا قزوه در مقدمه کتاب غزل معاصر به نکته قابل توجهی اشاره می کند که در تکمیل این سخن موثر است.

“غزل چهار-پنج بیتی هم هویتی دارد از طرفی غزل بیست بیتی هم غیر قابل تصور نیست هم چنان که خیلی از غزل های دیروز و امروز را قصیده پنج، شش بیتی می دانم! و خیلی از غزل های به اصطلاح مدرن امروز را غزلواره”.

من معتقد نیستم که آذرپیک به قصد درک سرزمین های تازه شعر به سمت غزل مینی مال حرکت کرده است و تنها به غزلواره رسیده است اما معتقدم که اغلب کوتاهی شعرهایش جز نارسایی خاصیت دیگری ندارد.

دکتر کامیار عابدی در تامل خود بر شعر معاصر طی مقاله ای ۵۸ مورد را ذکر می کند که چند مورد از آن ها با غزل مینی مال همخوانی دارد و مروری بر آن ها خلاصه همه آن چه که رفت.

۱-شعرهایی که از هیاهوی شاعر آغاز می شوند.

۲-اکتفا به نظم…اکتفا به نظم کردن

۳-شعرهایی که با نظریه پردازی، پس از شعر نوشته می شوند.

۴-شعری که به سادگی نوشته می شود اما به سادگی در ذهن مخاطب راه پیدا نمی کند و…

اما با این حال فراموش نکنیم که “لیلا زانا”نخستین زمزمه های جدی آذرپیک است و باید منتظر بود و دید آرش در مجموعه بعدی اش از پیچ و خم کلمات چگونه رد می شود.

و در ادامه چهار شماره بالا باید متذکر شد که اغلب غزل های لیلا زانا

۵-شعرهایی هستند برای فراموش شدن، شعرهایی که باید از یاد برده شوند تا شاعر را به شعر برسانند. والسلام

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

«نقد جناب دکتر سعید امامی بر  مکتب اصالت کلمه و کتاب چشم های یلدا و کلمه _کلید جهان هولوگرافیک_»

    کتاب چشم های یلدا، رمانی ست که در آن اصول و مؤلفه های …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *