شعر فراگفتار یعنی همافزایی شعر زبانی و شعر بیانی در یک اثر که برای نخستین بار در شعر دههی ۷۰ توسط عالیجناب آرش آذرپیک پایهگذاری شد.
قل اعوذ و پناه میبرم به شعر
به چشمهایت
که آغاز آفرینش بود
به قلم
به آهنگ صدایت
به رودی خروشان میان رگهایم
که کلمه کلمه
جاری شده این متن پریشان را
قل اعوذ و پناه میبرم
به نقطه که عصازنان
خواب خطوط را
به یک مشت قرص بی اعصاب
که روان متن را
به دلم
که جامانده میان پنجره
وسط شش سالگی
به ماه
به عربده
به “جیغهای وسط خواب”
که راه افتادهاند
رویا به رویا
به تمشک
به خواب بیرویا
وسط گفتگوی تلفنی
بهچمباتمه زدن گلسرخ
کنار خیابان
روی ماشینهای دوزاری
یا گورهای
خاموش بی تقلا
قل اعوذو پناه میبرم به شک
که افتاده به جان “جیغهای وسط خواب”
به مبتلا
که از سطر گلسرخ فرار میکند
پناه میبرم
به پنجره، به عصر
به ساعت دلهره
به مکیدن خون
کنار جاده به چشمهای اتوبوس
به گفتگو
که آیین گل سرخ نبود
به تبار بدقوارهی انسان
به داس
به گلو
به قید موکد بلااستثنا
به بکارت تازیانه
بر تن بابونهی وحشی
قل اعوذو پناه میبرم به سه نقطهها
به خشم نامتعارف کاغذ
به خط زدن امضا
پشت قبالهی بی تبصره
به حضرت تو
وقت تمرد “جیغهای وسط خواب”
از انتحال بیردپای خواب
به پریشانی باد
وسط آرامش پس از طوفان
قل اعوذو پناه میبرم به طوفان
وقتی کابوس زامبیها را با خود میبرد
به خطوط نامتوازی جاده
که چمدانت را با بوی بابونه پس میآورد
بی تو
به عزیمت دریا به کویر
به حجم بیانتهای نبودن کنار ماهیها
که از صفحهی تنگ بیبلور گریختهاند
و میرقصند به دور شعلهی دریا
پناه میبرم به شعلهی دریا
وسط زمستان کاغذ
به فریاد یخزدهی آدمبرفی
به “جیغهای وسط خواب”
به اعتراف.