شعر فراگفتار یعنی همافزایی شعر زبانی و شعر بیانی در یک اثر که برای نخستین بار در شعر دههی ۷۰ توسط عالیجناب آرش آذرپیک پایهگذاری شد.
صحبت از شب و دار و
بوسه بر قلب مکافات نیست
صحبت از سجاده و و مهر و پیشانی سوخته از سجدهی بیگاه نیست
صحبت از بوسه و گل و قهوه و دو نگاه سرشار نیست
صحبت از برقع و باروت و هفتاد صربهی شلاق نیست
صحبت از هلهله در بدرقهی سرو آزاد نیست
صحبت از فریاد وسط اتوبان آزاد نیست
صحبت از زن
گیسوان شاد
بغل کردن درخت
و جوهر اسپینوزا نیست
صحبت از کلبهی مخروبه و نیچه و تفکر آزاد نیست
شب است
ریزه ریزه برف میبارد بر سینهسوختهی زمین
و چند کلمه گاه و بیگاه
پرده را کنار میزنند وسط شب سیاه
تو نشستهای
ماه میرقصد بر بلندایدار
آی آدمها که دارزد غرق میشوید
صحبت از غرق شدن دریاست
کنار سکوت میان سطر بیقراری دار
و برقع و گیسو
شب است
واژهی “همیشه بی تو میگذرد این جهان”
دارد تقلای بیخود میکند
که بگذرد شب
که بگذرد حد
که بگذرد مرد بی نقاب
“همیشه بیتو میگیرد این جهان”
چمباتمه زده
وسط سطر فریاد دریا
ساحل چشمهای فروپاشیده از خویش
تو ساعت شماطهدار
انتظار
میله
گیسوی یار
دختر افغان
فاحشه در مرز خراسان
نه صحبت از غرق شدن شدن دریاست
بی نهنگ
بی آدمی.بی گل بر مزار یار
صحبت از غرق شدن دریاست
بی فریاد
بی تو
بی شب
بی میگذرد
که هنوز نگذشته از خودش
از بیقراری تو.