«گره کور»
«دلتنگ می شوم تو را
میانِ… شاید هست و نیست خود.»
«باورِ نبودنم
راحت است تو را.»
«در ابعاد یک غروب
حجمی مقابلِ دیده ام…»
نگاه نگاه
عدم
نگاه نگاه.
«تار نبین
تارهای تنیده بر رفتنم
واضح…»
از خود گریز
از تو گریز…
ریز
ریز
شد
عکسهای دونفره.
[نقطه ای سیاه در حال عبور]«از غربِ روحم بارها دمیده ام
سر کشیده ام
یکنفس تو را
از پیاله ی حسرت…»
□□
«سُر می خورم یک خاطره را
تا انتها.»
«در آغوش باد؟!»
«سینه خیزی آرام
زیر حجم انتظاری خسته
که زهر را در ارتفاع پنج وجبی
افشانه می کند.»
«نفس هایت در بند هوا…
کش می دهی
ق سها را…»
و و
و و
و
«گره های کور
دلخوش به سرانگشت بی زبانت.»
□
نفسهای حبس…
عقربه ها هُل می خورند…
«میان ثانیه های دق مرگی؟»
«ثانیه ها میا
ف
ت
ن
د…
از چشم تیک تاک های بی تاک تیک.
شمارش معکوس.»
«سه:
نفس ها حبس
دمها
بازدم ها.»
«دو:
آونگ پر از هـ
یـ
جان،
جان
می گیرند، تشویش های پرالتهاب…»
«در حجله ی تنهایی؟!»
«سمفونی عبوس
به توانِ تاریکی!»
«تا قرار بیکسی
با بیکسی!»
«تا خلأ.»
«یک:…»
«برگرد…»
به آسمان پر گشود.