شعر فراگفتار (شعر جامع) یعنی همافزایی شعر زبانی و شعر بیانی در یک اثر که برای نخستین بار در شعر دههی ۷۰ توسط آرش آذرپیک پایهگذاری شد.
به نقل از کتاب «واژهها از زبان گریختهاند/ یک رخداد از زاویهی چند کاراکتر دستامدهای شعر مرکزافزای ایران» به قلم آرش آذرپیک و ستی سارا سوشیان صفحهی ۲۷۱ تا ۲۷۵:
بخش سوم)
- شعر روان بود زیرا روان بودگی را در چهار ساحت تعریف می کرد:
۱. روان شاعر
۲ روان خواننده
۳. روان بودگی بیانی
۴. روان بودگی زبانی
الف) عدم هر گونه رابطه ی سادومازوخیستی شاعر، شعر و خواننده زیرا شاعر در شعر روان نمی خواهد برای بیان دغدغه ها و درنگها و شگردها و کارکردهای زبان ورزانه یعنی زبان ورزی در عین و حین بیانمندی و بیان ورزی در عین و حین زبانمندی دست به تصنع و تکلفی بزند که هم روان خود را برای بنای ساختارهای لابیرنت گونه ی بی سرانجام آن برآشوبد و نه میخواهد روان خواننده را بیازارد، روانی که به نیت التذاذ از شعر، لذت از ساحات زیبایی شناسیک، رضایت شعوری و خشنودی عقلانی از درکی انتولوژیک از هستی و پدیدارها و رخدادها، افق گشایی های جهان شاعرانه، یک باره با شعری مواجه می شود که زبان ورزی را به نهایتی رسانده است که از حیطه جسارت زبانی به ورطه ی خسارت زبانی رسیده و بیانمندی را به جایی رسانده که در نهایت هیچ افق اندیشگانی عاطفی در قلب و عقل او گشوده نمی شود یعنی شعرهایی که شاعرانش در ارائه ی آنها باید سادیسم داشته باشند و خوانندگانش مازوخیست؛ اگرچه شاعران و خوانندگانی که توأمان دچار سادومازوخیسم هستند در همین حیطه ی شعری قرار میگیرند و از جهان شعر روان بیرونند چرا که شعر روان در برابر آنها قد برافراشته و مشت پوچ آنها را باز می کند.