خانه / اخبار / متن کامل نقد مکتب اصالت کلمه و رمان چشم های یلدا در پایگاه اینترنتی دکتر رضا کریمی _معاون اداره ی کل کتابخانه های عمومی استان کرمانشاه_ به قلم ایشان

متن کامل نقد مکتب اصالت کلمه و رمان چشم های یلدا در پایگاه اینترنتی دکتر رضا کریمی _معاون اداره ی کل کتابخانه های عمومی استان کرمانشاه_ به قلم ایشان

کتاب چشم های یلدا یک اثر متفاوت است که هم رمان است و هم نظریه پردازی فلسفی. ادعای مهم کتاب نظریه پردازی بر اساس فرهنگ اسلامی ایرانی است و به نظر می رسد در این زمینه حرفهای بسیاری برای گفتن دارد.

از همان طرح روی جلد ذهن خواننده درگیر می شود: الفاظ چشم های یلدا و عریانیسم سوءتفاهم برانگیزند و برخی منتقدین هم اسیر ظاهرگرایی می شوند (ج۲، ص۳۴۴) اما خواننده اگر کمی دقت کند زود به جدیت اندیشه در اثر پی می برد. عریانیسم مقابل کفر(پوشاندن) است هر چند شاید متضاد کفر واژه مناسب تری می توانستیم بیابیم.

یلدا را می توان نسخه ای از انسان نابینای بصیر دانست که یک نمونه متعالی آن ابابصیر از اصحاب نابینای امام صادق ع بود که امام با او از رؤیت خدا سخن گفت. این کتاب یک نقد جدی بر اندیشه های مدرن است و عرفان آن بنا به اعلام نویسنده به عرفان متعالی اسلامی به ویژه مکتب عرفانی آیت الله قاضی (ج۲، ص۲۵۷) نزدیک می شود و گفته می شود اوج معنویت در جملات مولا علی ع است(ج۲، ص۲۶۴).

اما به نظر می رسد هر نظریه پرداز و مبتکری باید بداند مشک آن است که خود ببوید؛ اکنون هنوز زود است که از عصر اصالت کلمه (ج۲، ص۳۴۹) سخن بگوییم و فقط نهایتا یک مکتب ظهور کرده است. بهتر است اجازه بدهیم که مکتب چهارم در طی تاریخ ظهور کند نه با اعلام موجودیت توسط خود صاحبان آن تبلیغ شود. اما در کتاب مقداری خودتبلیغی منفی[۱] دیده می شود که این کار هم موجب ایجاد حساسیت ها و سوء تفاهمات غیرضرور و حاشیه های مخل می شود و هم موجب خلل در قضاوت کامل نسبت به کتاب می شود. این نکته وقتی شدت می گیرد که برخی ادعاهای نویسندگان مورد تردید قرار می گیرد. مثلا در مقدمه ادعا شده این اثر نخستین رمانی که سه نویسنده آن را به رشته تحریر در آورده اند. در حالی که می دانیم قبلا رمان ادبی فکری دختران آفتاب هم با سه نویسنده منتشر شده است.

از ویژگی های کتاب حجم بالای بررسی های علمی مکاتب است چون اعتقاد نویسندگان این است که برای فراروی به سمت اصالت کلمه باید کثرت آگاهی ها زیاد باشد و لذا در این کتاب جدا از اصل بحث، اطلاعات زیادی از مکاتب و شریعتهای علمی به خواننده منتقل می شود. اما حجم بالای اطلاعات از مکاتب فلسفی ادبی یک تیغ دولبه است که در عین افزایش اطلاعات خواننده می تواند موجب بی دقتی در فهم آرای متفکران باشد.

محتوای نظریه اصالت کلمه را می توان اینگونه بیان کرد:

همه چیز با کلمه بیان می شود. البته منظور از کلمه فقط واژه و لغت نیست بلکه مرتبه بالاتر آن فراتر از گونه های نوشتاری و گفتاری است. کلمه موجب ارتباط بی واسطه با هستی است که منجربه وحدت همه ارتباط های ادبی و فلسفی می شود. این وحدت با فراروی(دیالکتیک ادراکی) و گذر از تقابل ها و رسیدن به جنس سوم رخ می دهد. شریعتهای ادبی و فلسفی وسیله اند نه واسطه. چشم سر را به قول هوسرل در اپوخه گذاشت (ص۹۹)پس نه باید حذف شوند و نه باید در آنها متوقف شد. ارتباط بی وسیله به فرض امکان هم نتیجه ای جز ابتذال نخواهد داشت (ص۸۸). بلکه بهتر است کلمه را همان اسم در قرآن و عرفان بدانیم. چنانچه که گفته می شود: علم اسماء همان تعبیر قرآنی شعور کلمه محور است (ص۱۶۵).

زبان خانه وجود است و کلمه آغاز خلقت. اما این زبان و کلمه ،چنانچه که در کتاب هم تصریح می شود، فقط الفاظ و گفتار و نوشتار نیستند.

دو زبان داریم گویا همچو نی / یک زبان پنهانست در لب های وی

حرف و گفت و صوت را بر هم زنم/ تا که بی این سه با تو دم زنم

اگر حرف و گفت و صوت نبود تمنای بی این سه دم زدن پیش نمی آمد. یعنی درون زبان و در عین انس با زبان است که متفکر در می یابد که دیگر زبان گفتن ندارد. آنجا منزل فناست. (شعر و همزبانی، ص۱۸۶).

***

نقد اولیه و مهم به کتاب این است که کلمه اساساً در کتاب به صورت مشخص و یکجا تعریف نمی شود. اشکال دیگر این است که کلیات نظریه اصالت کلمه به صورت پراکنده بسیار تکرار می شود و‌ گاهی فکر می کنم حرف مرکزی کتاب تکراری و حتی بدیهی است. مثلا تعریف فراداستان داستان کلمه محور است. اشکال این تعریف این است که یک اصطلاح مکتب اصالت کلمه با اصطلاح دیگر آن مکتب توضیح داده می شود. در حالی که توضیح بیشتری نیاز است.

شاید اشکال اینجاست که نمونه های عملی اصالت کلمه تحلیل نمی شوند: به عنوان مثال چرا مولانا نمونه اعلای مراقبه شناور و شعور فراآگاه است؟ یا چرا حافظ و پیامبر جبران خلیل جبران؟ چگونه باید حقیقت را ببینیم که موجب شود جنگ‌هفتاد و‌ دو ملت همه را عذر بنهیم؟

آنجا که گفته می شود پرهیزگاری از طریق ماهیت کلمه محور پدید می آید. ۱۶۸). موضوع کلی گویی می شود و مفاهیم بدون وضوح رها می شوند. یا می بینیم که مسئله وحدت بسیار مطرح می شود اما اگر طبق تعریف کتاب «وجود فرابعدی کلمه در مقام جامعیت بر می گردد به فیض حضرت حق در آموختن علم الاسماء به انسان»(ص۶۷) پس باید راه های ارتباط با خدا هم بحث می شد.

شاید عدم تحلیل آیات  قرآن به عنوان نمونه اعلای متن کلمه محور یکی از دلایل این خلأ باشد. به عنوان مثال این سخن که علم جوهره روحانی فقط نزد پروردگار است(ص۱۴۸) را با مسئله «غیب در قرآن» بهتر می توان تحلیل کرد و یا  این سخن که « هر پدیده در دو موقعیت قرار دارد: کل فراتر از هم افزایی اجزا و جزئی از یک کل.(ص ۱۵۶)» را می توانیم با یک تحلیل قرآنی کاربردی تر و معنوی تر بیان کنیم.

مسئله کاربردی کردن نظریات آنجا مهم است که در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و بومی سازی علوم انسانی نیاز بیشتری به آن احساس می شود.

اگر کلمه را ظهور تعینات الهی بدانیم جملات هم کلمه هستند. کلمه اگر تنها به معنای واژه باشد با بسیاری اصول اصالت کلمه منافات دارد. بلکه زبان می تواند بدون واژانه بودن ویژگی های اصالت کلمه را مانند وحدت و ارتباط بی واسطه را داشته داشته باشد.

نظریه اصالت کلمه با الهام از قرآن است اما بحث قرآنی در فصل «ریشه های قرآنی اصالت کلمه» آن کمتر از یک صفحه است!  و نهایتا مباحث قرآنی یکی دو صفحه بیشتر نیست و از ۵۰ آیه مورد اشاره خیلی کم بحث شده است. به جز اشاره به تعبیر شجره خبیثه در مورد کلمه خبیثه (ج۲، ص۱۹۷) که به صورت ناقص بیان می شود کمتر اشارات قرآنی وجود دارد. در کتاب سخن از جلسات تفسیر قران و نهج البلاغه توسط استاد است (ج۲، ص۲۵۰) اما گاه آیات قرآن با ترجمه نادرست بیان می شوند: «از تو درباره روح سوال می کنند بگو علمش نزد خداست (ج۲، ص۲۵۹). در حالی که در قران آمده است بگو روح از امر من است!

کلمه در قرآن و فلسفه و عرفان ظهور حقیقت و نفس رحمانی است. بر اساس اعتقاد به تجلی کلمه است که قول به انسان کامل و عرش و مراتب واحد خلقت معنا پیدا می کند. اما حتی در جایی می خوانیم همه هیچکس موقعیت کشف همه تئوریهای هستی را ندارد. در حالی که این نظریه می توانست با رنگ قرآنی به سمت ظهور انسان کامل برود. اگر کلمه را انسان کامل بدانیم (ج۲، ص۱۳۶) بهتر است به طور مطلق گفته نشود «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز زاده نشده اند» (ج۲، ص۱۵۷).گاه ممکن است با قول به قراردادی بودن کلمه (کلمه همان  قرارداد مادر و اولیه است:ج۲، ص۳۳)، الهی بودن آن در حجاب فرو می رود اما نهایتا گفته می شود «ما هم کلمه را قراردادی می دانیم البته در دو بعد گفتاری و نوشتاری اش». (ج۲، ص۳۳).

فرارفتن از شعر و‌داستان را اگر فراروی از شعر و نثر بدانیم آن وقت به زبان قرآن می رسیم که می بایست با ترتیل خوانده می شود و در زبان معصوم ترتیل یعنی قرآن نه با شعر و نه با حالت نثر خوانده شود بلکه باید با قلب با آن مواجه شد.

از دوگانگی های کتاب این است که از یک سو مکتب اصالت کلمه ابتکاری جلوه داده شده و با نظریات مواجهه همدلانه صورت نمی گیرد و مکتب یک نظریه کپرنیکی (ج۲، ص۸۲) معرفی می شود و یا گفته می شود « در هیچ جای ادبیات وفلسفه جهان و در هیچ زمانی، نمونه ای نداشته و اصل آن یک پارادایم بکر و نوین است (ج۲، ص۱۵۸) ولی از سوی دیگر گفته می شود: «ادبیات کلمه گرا هرگز یک بدعت نیست بلکه بازگشتی آوانگارد است به اصالتی فرارو»(۳۶۵) پس برخی بزرگان مانند مولوی نمونه کلمه محوری معرفی می شوند و بیدل پدر معنوی عریان (ج۲، ص۵۴)‌. اگر اصرار بر تازگی و ترس از تقلیدی معرفی شدن نبود شاید بسیاری سوءتفاهمات هم رفع می شد. مگر نه اینکه بزرگانی قبلا اصول فکری این مکتب را قبول داشته اند؟ مثلا چرا دیدگاه وحدت ادیان ابن عربی مطرح نمی شود؟ وحدت در کثرت و کثرت در وحدت(ص۳۵۷) نظر ملاصدراست اما چرا به جای مواجهه همدلانه مورد نقد واقع می شود؟ در جایی از کتاب نظریه اصالت وجود نقد می شود؟ اما نقد کمی نقص دارد: «اصالت وجود عریانیستی به تقدم و تأخر وجود یا ماهیت نمی پردازد بلکه ماهیت و جوهر را ساحتهایی از وجود می داند»(۱۴۴). چون به نظر می رسد نویسنده جوهر و وجود در نزد ملاصدرا را یکی می گیرد. در کتاب گفته می شود در قاموس دیدگاه اصالت کلمه، واژه ای به اسم نفی نداریم، فراروی بهترین عمل است (ص۱۸۴). اما به نظر می رسد برخی نظریات متفکران همسو به جای فراروی نفی می شوند. ابداعی بودن اصالت کلمه در ساحت ادبیات شاید پذیرفتنی باشد اما در فلسفه و عرفان اینگونه نیست. اصولا در کتاب کلمه آوانگارد بسیار تکرار می شود در حالی که اصالت کلمه نظریه ای ازلی است تا آوانگارد؛ نظریه ای که از کنفوسیوس تا هیدگر به آن اعتقاد داشته اند. به جای تأکید بر بی سابقه بودن می بایست شواهد سنتی اصالت کلمه به تفصیل مورد تحلیل قرار می گرفت. ورق زدن کتاب مایکل تالبوت (در فصل کلمه پدیدار) یک همزیستی علمی خوب است که یک بار تکرار می شود. در جایی دیگر از داستان یکی از منتقدان می گوید در ابتدای کتاب مقدس گفته شده است که «در آغاز کلمه بود…» اما طرفداران اصالت کلمه به جای اینکه بگویند کلمه نزد ما همان کلمه در کتب آسمانی است تلاش می کنند با این اعتقاد مرزبندی کنند: «موضوع مبحث انجیل اعتقادی و مذهبی است پس هیچ ربطی به ادبیات ندارد لطفا مغالطه نکنید » (۲۸۶). هر چند در بخشهای دیگر به قرآن رجوع می شود اما به طور کلی کلمه در این کتاب فقط مربوط به دنیای ادبیات نیست حتی «موسیقی هم مخلوق کلمه است (ج۲، ص۴۱)» و قرآن و فلسفه و عرفان هم اثر را لبریز کرده اند. البته گاهی هم نظریات دیگران بدون منبع و ذکر نام تحلیل می شوند مانند نظریه تاریخ ظاهری و تاریخ باطنی (ج۲، ص۱۶۰) که در اصل توسط شهید آوینی در کتاب آغازی بر یک پایان بیان می شود.

 همین پراکندگی است که می بینیم گاهی مطالب با یکدیگر هماهنگی ندارند: مثلا علی رغم تأکید بر عدم حذف وسیله ها و اینکه همه شریعتها باید بمانند، گفته می شود: خنده دار به نظر می رسد که از خودمان بپرسیم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت؟(۱۴۲). در حالی که ارتباط بی واسطه با عالم به این معنی نیست که مبدأ و معادی نباشد و کثرات پدید نیایند. یا مثلا گفته می شود برای رسیدن به حقیقت یک کلمه بهتر است بدون پیش فرض شک و ایمان یعنی با ارتباط بی واسطه طی طریق کنیم (ص۱۱۳). این جمله با قبول پیش فرض ها در صفحات قبل سازگار نیست، آنجاکه کفته می شود کلمات پیش فرض هایی هستند که با آنها انسان بنابر درک خود می تواند جهان را بشناسد (ص۸۳). باید بگوییم برای رسیدن به حقیقت یک کلمه بهتر است با فراروی از پیش فرضها به سمت ارتباط بی واسطه طی طریق کنیم. پیشنهاد این است که با کمی دقت بیشتر این سوءتفاهمات را برطرف کنیم به شرطی که واژگان و لغات بر اساس بارمعنایی خود به صورت پخته تری به کار گرفته شوند.

ویژگی های رمان در کتاب وجود دارد. اما فهم داستان در کتاب راحت نیست. شخصیتها واقعی اند ولی داستان فضای سورئالیستی دارد. پراکندگی و بلکه آشفتگی در خط روایی وجود دارد. گویا سبک خاصی در کتاب در روایت داستانی می بینیم. در ابتدا می خوانیم که نیلوفر به سوررئالیسم و نوشتن بر اساس حرکت خودکار ذهن که توسط «آندره برتون» بر مبنای نظریات فروید بنیان گذاری شده بود رسید (ص۲۴). ارتباط این سبک روایت با مکتب اصالت کلمه به صورت نهایی روشن نشد. در جایی دیگر از داستان می خوانیم: «کاراکتر که جزئی از داستان  است می تواند قلم به دست گرفته و در مورد یک کلیت اظهار نظر کند» (ص۲۹۷). «این کتاب فقط در حقیقت نوشته شده ولی در واقعیت نه. تا نیمه دومش هم به نگارش در نیاید وارد دنیای واقعی زندگی نمی شود». (ج۲، ص۱۷). تو قلم پرت هر دو کاراکترهای داستانی شده اید که نویسنده درونت آن را نوشته اند یعنی هم تو داستان را می نویسی و هم داستان تورا (ج۲، ص۲۰۰)

بهترین توجیه این بود که ما بفهمیم این نوع داستان یک فراداستان کلمه محور است. اکنون سؤال این است که با توجه به اینکه می دانیم نامهای کتاب ما به ازای واقعی اند، کرامات معنوی استاد و فضای نوشخانه چقدر سوررئالیستی و چقدر واقعی و از کرامات و ادعاهای استاد آذرپیک است؟!

***

پیوست: درباره کلام الله

توحید کلمه مشترک بین ادیان است:   تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران۶۴)

تکلم سه نوع و بلکه سه مرتبه است: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ (شوری۵۱)

تمامیت کلمه باید با صدق و عدل باشد: وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (انعام۱۱۵)

تحقق کلمه موجب قضای قطعی است: إِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (یونس۹۶)

روز قیامت به جای افواه، دست و پا تکلم می کنند: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (یس۶۵)

خدا با کلماتش احقاق حق می کند: یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِه (انفال۷) و آنها را به تمامیت می رساند َفأَتَمَّهُنَّ(بقره/۱۲۴)

کلام خدا قابل تحریف است: قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (بقره۷۵) ولی کلمات الله غیرقابل تبدیل است وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلینَ (انعام۳۴) و پایان ناپذیرند: قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (۱۰۹).

ابتلای به کلمات با اتمام آنها به نتیجه می رسد: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ (بقره۱۲۴)

خدا با برخی از رسل تکلم کرد: تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّه (بقره۲۵۳) و رسالت و کلام یکی نیستند ولی برای موسی جمع شدند قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتی‏ وَ بِکَلامی‏ (اعراف۱۴۴) و موسی کلیم الله بود: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلیماً (نساء۱۶۴)

انسان ها هم مصداق کلمه هستند: أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّه(آل عمران۳۹)

عیسی هم کلمه الله بود و هم مکلم الناس فی المهد و کهلا: إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ (آل عمران۴۵). تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلا(مائده۱۱۰).

تکلم نکردن خدا با مجرمین جزو عقوبت های آنها در آخرت است: أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (آل عمران۷۷)

رسول امی به خدا و کلماتش مؤمن بود: وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ(اعراف۱۵۸).

کلمه کافرین پایین و کلمه الله علیاست: وَ جَعَلَ کَلِمَهَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلى‏ وَ کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ (توبه۴۰). کلمه به دو دسته طیبه و خبیثه تقسیم می شود : أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (انبیاء۲۴) وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (۲۶)

کلمه طیبه به سوی خدا صعود می کند و عمل صالح آن را بالا می برد: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (فاطر۱۰)

تکلم و عدم تکلم با مردم هر دو گاهی نشانه الهی است: فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (مریم۲۶) کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (مریم۲۹)


[۱]  عده ای در نوبت عکس و امضاگرفتن از استاد بودند (ص۳۳۵). یک به یک برای گرفتن کتاب روبروی استاد می نشستند هدیه را می گرفتند و می بوسیدند (ص۱۴). چه شخصیت جالبی! بیخود نیست برای شکستش این همه جایزه گذاشته اند. (ج۲، ص۱۵۷).

r1001.blog.ir

 

 

 

برای خوانش این نقد در پایگاه اینترنتی دکتر رضا کرمی کلیک کنید.

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

نخستین نشریه ی تصویری در ایران   نشریه ی تصویری «دنیای کلمه»   زیر نظر …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *