خانه / کارهای غیر عریانیستی / نقدی از استاد آرش آذرپیک بر«سیبی از باغ زمستان» اثر جناب آقای جعفر درویشیان

نقدی از استاد آرش آذرپیک بر«سیبی از باغ زمستان» اثر جناب آقای جعفر درویشیان

نیم­ نگاهی به مجموعه ­­ی غزل «سیبی از باغ زمستان» از جناب آقای جعفر درویشیان (غروب) به قلم آرش آذرپیک به طور کامل در روزنامه ی باختر، شماره ۲۳۰۲، سال بیست و هفتم، دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵ و به صورت گزارش در روزنامه باختر، شماره ۲۱۷۳، سال بیست و هفتم، چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴ 

در وادی ادبیات ایران­ زمین، دو تعریف جامع و آکادمیک از «شعر» شده است که هر دو تعریف متعلق است به جناب دکتر شفیعی کدکنی. نخستین تعریف این که: «شعر گره­ خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته.» در این تعریف پنج عنصر اصلی دیده می­ شود که هر شعر به گونه­ ای از هر کدام از آن پنج عنصر برخوردار است. این پنج عنصر عبارتند از عاطفه، تخیل، زبان، آهنگ و شکل؛ و ما با تدقیق و تحقیق دانشورانه حضور متعالی و متعادل این پنج عنصر را در مجموعه غزلیات «سیبی از باغ زمستان» اثر شاعر توانای کشورمان – جناب جعفر درویشیان- می­ بینیم و در این وادی آثار ایشان از هر پنج بعد شعریت، اگر در برخی نقاط حتی جرأت نداشته باشیم که بگوییم سرتر است بی­ گمان هیچ چیز کم از شاعرانِ به نام هم نسلایشان یعنی حسین منزوی و بعد در مرحله­ ی پایین­ تر، محمدعلی بهمنی نداشته و ندارد.

و اما علت این را که چرا جعفر درویشیان در زمانه­ ی خویش با وجود توانش قلمیِ این چنین نتوانست آن جایگاه والا، بالا، بایسته و شایسته را که درخور قلم و نام ایشان است در تاریخ ادبیات ایران بیابد می­ توانیم در تعریف امروزین و علمی­ تر جناب کدکنی که البته ریشه­ ی مستقیم در نظریات فرمالیست­های روس دارد جستجوگر شویم که «شعر حادثه­ ای­ ست که در زبان اتفاق می افتد» وامروزه که زایش تئوری­ های ادبی پا به پای تئوری­ های علوم نظری و تجربی در دنیا پیش می­ تازد و بت کلمه هر لحظه به جامه­ ای دیگر رخ می­ نماید، بکر بودن و جذابیتِ تاریخ ادبیاتیِ یک نظریه و دکترین ادبی و به تبعیت از آن، متون متأثر و پیرو نظریه­ ی نوین گاه حول و حوش یک دهه بیشتر تداوم و تلاطم ندارد و داستان­ نویسان و شعرایی موفق­ ترند که در همین زمان نسبتاً کوتاه بتوانند به اصطلاح تا تنور داغ است خود را به اثبات برسانند.

شعر درویشیان اگر چه شاید در دقیقه اکنون نتواند آن باکرگی عروس­ وار و حادثه­ خیز بودن متنیت متن خود را در صحنه­ ی زبان همانند زمان زایش خود به رخ بکشد اما در زمینه و زمانه­ ای که به عنوان نمونه غزلیاتی همانند:

«در هر نگاه تو گل حرفی شکفته­ ست

ناگفته ­ای نمانده که چشمت نگفته­ ست

شرقی­ ترین الهه­ ی عشقی که آفتاب

در آبگیر روشن چشم تو خفته­ ست»

و یا:

«از من مپرس هیچ، که هیچم نمانده است

هستی مرا به کنده­ ی زانو نشانده است

هر پشته را که جمع شد از کشتگاه شوق

خورشید انتظار به آتش کشانده است»

و امثال این تغزل­ های ناب و زیبا، سروده شده و انتشار یافته­ اند – در تذکره­ هایی چون «باغ هزار گل» و نشریات- . به راستی نمونه­ هایی به این آوانگاردی هم از لحاظ زبانی و زیبایی­ شناسیک و هم از جنبه­ ی نفوذ در اهل فن و مخاطب عام، در شعر کشور بسیار کمیاب و در برخی زوایا نایاب بوده است و اگر دوستان با عنایت به سال زایش و سرایش این اشعار در دهه­ های ۵۰ و ۶۰ آن­ها را کنار غزلیات بزرگان و بزرگوارانی چون حسین منزوی قرار دهند خواهند دید که کدام یک از زمانه­ ی خود جلوتر بوده­ اند و از لحاظ شگردهایی هم چون واژگان نو، ترکیبات بدیع و منحصر به فرد، استعارات نویافته و… دارای نوآوری و ابتکار بیشتر و پیشتری هستند.

غزل درویشیان نیز از لحاظ محتوا با آن که بیشتر حول محور تعشق می­ چرخد اما باز دارای نگاه­ های عمیق اندیشگانی در حیطه­ هایی چون عرفان – و البته عرفان اجتماعی- است که باز از حسین منزوی که غالباً حول محور عشق مجازی با نگره­ ای کاملاً زمینی و غیرعمیق چرخ می­ زند یک سر و گردن افرازتر است. به عنوان نمونه:

«نه گردکعبه، نه در هاله­ ی دین می­ شود پیدا

خدا در قبله­ ی دل­ های غمگین می­ شود پیدا

بیا بیرون گذار از قیدِ رنگ و بوی گامی چند

صفای باغ در آن سوی پرچین می­ شود پیدا»

یا:

«حلاج بودن، سر به دار عشق گشتن

راز بزرگش جز وضوی کوچکی نیست

دست از تمام خویش شستن مثل یک قو

در متن طوفان شستشوی کوچکی نیست»

و:

«منی که مهر نمازم غبار کوی نیاز است

به ارتفاع بلند غرور می­ رسم امشب»

غزل درویشیان با آن که دارای پشتوانه­ ی عظیم سنت است اما نه از لحاظ واژگانی و استعارات و نه دیدگاه به عنوان غزلی در ژانر نئوکلاسیسم، در قید و بند مطلق هیچ کدام از مکاتب گذشته­ ی پارسی محصور نمانده و با آن که از رودخانه­ ی تمام آن­ ها رندانه آب برداشته اما چون به قول قیصر سنت ایشان نوآوری است آثارشان همانند بزرگی چون هوشنگ ابتهاج در قید گذشته و بهره بردن از نمادها و استعارات و ترکیبات کهنه و نخ­ نما و استفاده از یک زبان غیرامروزین نمانده است و از این نگر نیز غزلیات درویشیان متمایز و برتر است مثلاً با آن که زبان و نگاه ایشان بیشتر در حال و هوا و اتمسفر مکتب عراقی است اما رگه­ هایی از مکتب هندی را نیز می­ توان در لا به­ لای تغزلات ایشان یافت:

«دیده­  ام یک مژه غافل از نظربازی نبود

روح من آیینه­ تر شد هر چه کاویدم تو را»

و یا:

«بی تو شکسته چینی مهتاب آرزو

بر سنگفرش، آبله­ انگیز می­ شود»

که نگاه بیدل وار درآنها موج می­ زند و خود ایشان نیز به آن اشارت می­ کنند که:

«مثل بیدل در غزل آیینه­ ات

یک نظر وقفِ نمودی بود؟ نه»

از خصایص ویژه و منحصر به فرد شعر باشکوه پارسی، وجود ردیف است. ردیف در کار شعرای ضعیف و متوسط، مشکل­ ساز، مانع و حشوگونه محسوب می­ شود اما در آثار شاعران بزرگ و برجسته باعث کشف­ های زبانی و مضمونی در حیطه­ ی شعر با کشف افق­ های نامکشوف در روابط وا­ژگان در هنگام و هنگامه­ ی هم­ افزایی خواهد شد و این ویژگی به عنوان یک مؤلفه­ ی سبکی در غزلیات ناب جعفر درویشیان و شاکله ­های هزار چم تغزل وی به زیبایی و والایی خویش را نشان داده است. ردیف­هایی بی­ سابقه، سخت و بلند که همان گونه که در بالا گفته شد از ویژگی­ های سبکی این شاعر فرهیخته است مانند:

«در پرده پلنگی که به خون تر شده پیداست

اسبی و تفنگی که به خون تر شده پیداست»

و:

«کولی این حال مرا کاش نمی­ دید که دید

اختر فال مرا کاش نمی­ دید که دید»

و:

«پرستوانه بیندیش، کولی این را گفت

به بیکرانه بیندیش، کولی این را گفت»

همین گونه:

«یاسِ کنار پنجره گل داده باز هم

آری بهارِ پنجره گل داده باز هم»

و:

گل از نسیمِ آینه­ ها می­ کند تنش

باغی سهیمِ آینه­ها می­کند تنش»

و:

«آن سوی این دریچه ببین: آبی و بزرگ

هرگز نبوده عرش چنین آبی و بزرگ»

هم چنین:

«تق تق تقی… برگشتی؟ ها؟ موسی تقی کو!

پر می ­دهی شوق مرا، موسی تقی کو!»

که در نمونه ­ی آخر، استفاده­ ی جناس­ آمیز از «نام ­آوا» که غالباً در شعر آزاد حرفه ­ای رخ می­ دهد نشان دیدگاه جسورانه، نوآورانه و بکر درویشیان در به خدمت گرفتن تعبیرات و فضاهای نو در شاهراهِ طرزی سنتی است آن چنان که خود خطاب به یار قدیم، شادروان «شیون فومنی» این مهم را به خوانشگران آثارش گوشزد می­ کند:

«غروب واله­ ی شعرت، نشان بده شیون

به شاعران کهن طرز نوسرایی را»

از دیگر ویژگی­ های سبکی شاعرِ «سیبی از باغ زمستان» بسامد بالا و گونه­ گونِ نام پرندگان است آن چنان که حتی گاه نام پرندگانی چون کلاغ، گنجشک و چلچله را به عنوان ردیف در اشعار ایشان می­ بینیم.

از دیدگاه من، شعر را می­ توان به چهار حیطه و وادیِ شعر فروتصویری، شعر تصویری، شعر غیرتصویری و شعر فراتصویری تقسیم­ بندی کرد. ما در آثار تازه ­واردان و خام قلمان حیطه­ ی سرایش، گاه با معانی و تصویری مغشوش، نامرتبط، نامنسجم و خالی از کشف و شهود شاعرانه رو ­به ­رو هستیم که آثار آنان را در حیطه ­ی فروتصویری می­ توان نگریست و اطلاق عنوان شعر نیز به این گونه متون با اغماض و مسامحه­ ی فراوان صورت می­ گیرد و نمونه­ های وافر این گونه متون را می­ توان در شبکه­ های مجازی دید که البته لایک هم می گیرند!

دسته­ ی دوم که غالب شاعران حرفه ­ای و نیم­ حرفه­ ای در آن قلم­فرسایی می­ کنند حیطه­ ی ایماژ است و شعر تصویری که گاه به خود جنبه­ ی روایت هم می­ دهد.

البته و صد البته هیچ گاه کشف­ های یک شاعر تصویرگرای متوسط را با آثار یک شاعر تصویرگرای بزرگ نمی­ توان در یک سطح قرار داد. سترگ­ ترین ایماژیست­ های شعر پارسی، منوچهر دامغانی و نادر نادرپور هستند.

با آن که ایماژ در شعر جناب درویشیان هدف نیست اما حرف اول را می­ زند. تصاویر شاعرانه ­ی «سیبی از باغ زمستان» از مفاهیم اندیشگانی سرشار است و گاه به عنوان نمونه در آخرین شعر کتاب مذکور یعنی «قطعه- کلاغ» شکل مدرن غزل روایی را به خود می­ گیرد:

«به جای این که سر کاج­ ها هوار کنند

قرار شد بنشینند و قار­قار کنند»

برای شعر غیرتصویری هم می­ توان بعضی از ابیات غزل «علی ای همای رحمتِ» استاد شهریار را مثال زد.

و اما دسته­ ی چهارم که غالباً در حیطه­ ی شاعران بزرگ و حرفه­ ای است شعر فراتصویری می­ باشد که شعری معنامند و ژرفانگر اما در اوج کشف و شهود ادبی است که از تصویر بودن گذر کرده و اوج و شاعرانگی را در حیطه­ ی معنا نمود بخشیده مثلاً آن جا که شاملو می­ گوید:

«مرا تو بی­ سببی نیستی به راستی/ صلت کدام قصیده­ ای ای غزل؟»

یا سلمان ساوجی می­ گوید:

«نباشد خالی از فکر و خیال و ذکر او ما را

روان در تن، خرد در سر، سخن در لب، نفس در بر»

و یا صائب می­ فرمایند:

«گوش سنگین سنگ دندان سبک­ مغزان بود

هرزه­ گویان جهان را گوش­مال این است و بس»

و اوج والا و چکاد تسخیرناپذیر شعر فراتصویری را می­ توان در غزلیات نغز و بی­ مانند استاد سخن، حضرت شیخ اجل سعدی شیرازی یافت.

در غزلیات جناب جعفر درویشیان نیز نمونه­ های بکری از شعر فراتصویری وجود دارد که نشانگر اقتدار و توانش بالای قلم اوست مانند غزل «در سنگلاخ»، «بگذریم»، «کابوس» و…

به هر روی اگر با نگرشی انتقادی به سروده ­های جناب درویشیان بنگریم باید گفت آن چنان که بایسته و شایسته است نتوانسته ­اند در غزلیاتی که در اوزان کوتاه سراییده اند – همانند اوزان بلند- رزمایش قدرت­ نمایی خود را به رخ شعر معاصر بکشند.

و اما نکته­ ی قابل توجه این که جعفر درویشیان شاعری راستین و عزیزست نه یک «ادیب» جزم ­اندیش و ظاهرپرست. بنابراین بیشتر از آن که به فکر ظاهر و اسلوب رویه­ ای شعر باشد در موجاموج رمزگانِ شعریت شعر خود مستغرق می­ شود و این فراشد به جز محاسنی که باعث هنری­ تر شدن و والایی شعر ایشان می­ شود دارای عواقب خطرناکی نیز هست همانند این که گاه وزن از دست و دید شاعری که هنرمندانه بر آن سیطره و شناخت کافی و وافی نیز دارد خارج می­ شود و نمونه­ هایی از این خارج شدن از وزن را در کتاب «سیبی از باغ زمستان» می­ توان مشاهده کرد که شاید در نگاه ادبای جزم­ نگر و ظاهراندیش عیوبی نابخشودنی نیز به شمار آیند. البته علاوه بر دلیل فوق دو علت دیگر نیز می­ توان برای این امر بیان کرد. یکی آن که در هنگام حروف­  چینی اثر، برخی از این اشکالات پیش آمده، همانند واژه­ ی «چون» در بیت ذیل که انگار در اصل «چو» بوده است:

«چون لاک­ پشت فرو برده­ اید سر در لاک

تمام عمر ز شش سو جهانتان سنگ است»

و یا کلمه­ ی «انداخت» در بیت زیر که احتمالاً «انداخته» بوده است:

«صور شکفتن است ز شیپور گل اگر

انداخت به واحه طنین، آبی و بزرگ»

یا خود شاعر برعکس زمانه، در تدوین و گردآوری اشعار تعجیل به خرج داده و بدون بازنگری و ویرایش لازم آن­ها را به دست چاپ سپرده است مانند:

«برو بالا و بالاتر برای چرخ حکایت کن

پلشتی­ های پنهانی که پایین می­ شود پیدا»

و:

«به هیچ واحه و باغی نیافتند نشان

نسیم و آب به دنبالت هر قَدَر گشتند»

و:

«از عاشقی شنیدن و از عشق دم زدن

خمیازه شده­ ست که واگیر مدتی­ ست»

هم چنین:

«تو کیستی تو؟ که با تو به حالتی دیگر

ورای مرتبه­ ی شوق و شور می­ رسم امشب»

و در پایان به جاست که عرض شود ای کاش جناب جعفر درویشیان عزیز در پایان اشعار، تاریخ زایش و سرایش آن­ ها را نیز قید می­ کردند تا همان طور که قبلاً اشارت رفت آوانگاردیست بودن شاعر در زمینه و زمانه­ ی خود برای برخی که با نام و آثار ایشان آشنایی ندارند نیز مشخص و مبرهن شود.

 

سپاسمند: آرش آذرپیک

 

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

شعری نیمایی با گویش کردی کلهری از جناب استاد آرش آذرپیک در سایت بلوط

  یه‌ێ رووژ وا که هات،دنیا بیِه نه هات  این شعر را در سایت بلوط بخوانید. …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *