نقدی مشترک از جناب استاد عبدالعلی دستغیب و سرکار خانم شیرین پایدار بر مکتب ادبی اصالت کلمه و کتاب «فرازن» نوشته ی بانو مریم نظریان در:
آرتنا وستا نیوز
درباره ی زنان و باز پس گرداندن حقوق از دست رفته ی آن ها در این حوالی کمتر مطالب به درد خوری می نویسند و آن چه نوشته می شود نیز بیشتر عاطفی و یک جانبه است یا کلیات پردازی. به تازگی بانو مریم نظریان، از بانوان شاعر و آگاه معاصر ما کتابی نوشته و چاپ کرده است که متکی به نظریه های آقای آرش آذرپیک و نظریه اصالت کلمه است. در این کتاب که «فرازن» (۱۳۸۹) نام دارد، بانو مریم نظریان نظر جامعه ی مردسالار و نظرگاه افراد زنمدار و تک بُعدگرا را درباره ی جنس مؤنث رد میکند و بر حسب رابطه یافتن بی واسطه به اصل بنیادین و جنسیّت متعالی در بالیدن خود به نظر تازه ای می رسد و به «فرازن».
فرازن همانند فرامرد بشری است که بدون انکار و حتی با عشق و احترام کامل به جنسیّت خود می نگرد و دانشورانه و آگاهانه و عاشقانه به سوی حقیقت وجودی خود یعنی انسانیت متعالی حرکت می کند. از نظر فرازن، جنسیت مؤلفه ای ثانویست که بدون آن نمی توان به مؤلفه ی اولیه یعنی جنس سوّم یا انسانیت متعالی رسید. فرازن باور دارد تنها در کنار جنسیّت مکمل خود ـ فرامرد ـ می تواند به حقیقت وجودی خود برسد. مؤنث بودن فقط نیمی از توان های جامعه ی بشری را متبلور می سازد، هم چنان که مذکر بودن نیم دیگر آن را، پس انکار و تحقیر هر جنس در نهایت موجب تکامل نیافتن شایسته ی جامعه ی انسانی خواهد شد و به جنس غالب (مرد) نیز در نهایت ضربه ی شدید خواهد زد.
نظریه هایی که درباره ی زن و مرد تاکنون ارائه شده، حکایت دارد از این که:
-
مرد داناتر، نیرومندتر و باهوش تر و حتی زیباتر از زن است، پس حق دارد قیومیت او را به عهده بگیرد و سالار باشد.
-
زن و مرد هر دو باشندگان طبیعی هستند و بر حسب جنسیّتِ خود وظایفی به عهده دارند که باید به انجام برسانند و مکمل یکدیگر هستند، پس تمایز و تفاوت آن ها بر حسب جنسیّت آن ها شکل میگیرد.
-
زن ها به دلیل نیروی حیاتی و داشتن توانایی بارآوری و کودک زایی و تدبیر زنانهی خود بر مردها برتری دارند و مزیّت عمده ی آن ها ایجاد تمدن است. ویل دورانت می گوید: آخرین حیوانی را که زن اهلی کرد، مرد بود.
حالا بانو مریم نظریان می گوید باید جنسیت را کنار گذاشت و به انسانیّت فکر کرد. زن و مرد هر دو باید در جاده ی تکامل یعنی کمال یافتگی عرفانی سلوک کنند و قصد برتریجویی بر یکدیگر را نداشته باشند. اصالت کلمه می گوید اصل، انسانِ متعالی است، نه زن یا مرد. نظریه ی بدیعی است ولی خالی از اشکال نیست و دشواری های آن از این قرار است:
-
به عوض این که ریشه ی مردسالاری و بی بهره شدن زن از حقوق طبیعی اش را در حوزه ی علوم انسانی، تاریخ، جامعه شناسی بجوید و بیابد و ایجاد تساوی حقوقی آن ها را در سیاست و مبارزه ی اجتماعی پیدا کند، پای عوامل اخلاقی، انسانیتِ انسان متعالی و عرفان را پیش می کشد و حتی نظریه ی فمینیستی را به دلیل طرفداری یک جانبه(؟) از زن رد و انکار می کند.
-
باور دارد که مسأله ی تمایز جنسی دو جنس مهم نیست، مهم اخلاق و انسانیت است، درحالی که یکی از فاکتورهای مهم تمایز زن و مرد جنسیّت آن هاست.
-
نظریه ی اصالت کلمه مسلّم و محرز می دانند در حالی که آن چه اصالت دارد، نیازهای بشری به ارتباط با یکدیگر است که این نیز معلول زندگانی جمعی بشر و دستگاه بسیار پیشرفته ی اعصاب اوست. زبان و کلمه قرارداد است و علایم و نشانه هایی برای جمعی و گروهی زیستن.
-
وحدتی که بانوی نویسنده بین زن و مرد در اخلاق و انسانیت و عرفان می جوید، به دست نیامدنی است. استناد نویسنده به شعر مولوی است: مرد و زن چون یک شوند آن یک تویی… البته مراد مولوی از زن و مرد ظواهر و جهان اعیان و اشیا است. و این وحدتِ ریاضی است (وحدت جمع کل کثیر است). نظریه ی وحدت وجود که آن نیز فرضیه ای عرفانی است… در حالی که وحدت مرد و زن که هرگز هم کامل نیست بلکه پیوستگی تقریبی است، وحدت ارگانیک است و آن نیز از راه عمل جنسی حاصل می شود. در عمل جنسی نیز هم چنان که ویرجینیا وولف در علم های بیولوژی و فیزیولوژی نشان می دهند، مرد عنصر فعال و زن عنصرپذیر است و این مربوط به نحوه ی تکامل زیستی است و ربطی به اخلاق ندارد.