خانه / آکادمی عریانیسم / فراشعری در آکادمی عریانیسم از بانو ثنا صمصامی، متولد ۱۳۶۵، ایذه

فراشعری در آکادمی عریانیسم از بانو ثنا صمصامی، متولد ۱۳۶۵، ایذه

 

 

«آتشکده­ ی خاموش»

 

 

هو

.    و

.       و

.          و

و باد ناگهانی­اش را

عارض بر کلمه­ ها

«و متن؟!»

«ختم به …. خواهد شد.»

□□□

 

موهایش

در ارتفاع شانه‌ها

«جوانه‌های هرسلول»

«روی؟!»

«قربان! حوالی سرزمین ساده‌ی سرش…»

«وای سرم!»

چند میگرن کم­تر به تزریق فکر کنید، راویان من

و ملکه‌ی طبیعی

طبیعی‌اش را به آغوش ماه

می‌افتد…

 

نخل‌های سربریده

ب…

ر…

ی…

د…

ه…

 

حنایی گیسوان یک زن را در سطری که اتفاق افتاده بود:

«ولعنت که چه قدر پاهایم در خط استوا به تاول نشسته است…»

«عاشقانه؟!»

«پدرم جنوبی بود، با قلبی به داغی مهر

که دنیایی عاشق او

که او عاشق دنیا بود.»

و نخل‌ها

در سطرهای عاشقی خرما می‌شوند.

 

□□

 

«بوی تو را!»

«دهان کاراکتر غول را آفتاب بوسید…

عطسه شد

آن چنان که من با سرعت.»

«وای! مرد من…

سوار بر آذرخش

که اسب‌های هزاره‌ات

یکان­یکان

و سطری که… می‌شود:

……………………

……………………

……………………

 

 

سردرگمی تیره‌های شب وقتس که در کام ثانیه‌ها

قرارهای بلیعده…

«بلعید؟!»

«تمام نفس‌های وحشی غول.»

«ای نیمه­خیر،

اسطوره‌های هند را

در قسمت‌های زاگرسین قلب من

می‌تپی…»

 

□□

 

رعشه‌ی غول:

هو

.     و

.         و

.              و

 

موسیقی متن:

هو

.     و

.         و

.              و

و کاراکترهای بی ­فانوس :

ما

ماه

«ماهواره‌ی ما.»

 

«کانالتان را عوض نمی‌کنید؟»

«هنوز هم به پخش ملودرام‌های عاشقانه معتادیم.»

«یعنی؟!»

در تپش ثانیه‌ای قلب کاراکترها

وقتی که عاشقی را چاک می‌دهند از گوشه

پیر       اهن

«پاره شد؟!»

«ماه هنوز هم معشوقه­ ی آینه به دست زمینی‌هاست…»

«تو ماه منی که مردانگی را به رقصیدن روی یک انگشتت،

شاعرتری

عاشق‌تری…»

 

□□

 

«مخاطبان ما!

به استحضار می‌رساند

آتشکده‌ای در چشمان یک زن خاموش شده است…

از کلیه­ی کسانی که در قلمرو ماه

شهابی را دیشب دیده‌اند

تقاضا می‌شود

تا نرسیدن به سطر پایانی

جای ___ زیر را پرکنید:

 

____________

____________

____________

____________

 

□□

 

ابرهای باران‌زا

دست راست اهورا مزد را

به دادن مزد نترسیدن من

گوش‌ها آماده

دست‌ها آماده

و آسمان را یک آن از پشت آفتاب درآمد:

هفت فرشته مقابل ما

/

/

/

/

/

/

/

 

«یعنی خواب نشده‌ام؟!»

«هنوز عطسه‌های غول

هنوز بهاریه های باران

پیرامون پیراهن تو.»

 

«هنوز هم ابری‌ام…

در باور یکریز فرشته به هفت وقتی که از تعظیم.»

«خسته نمی‌شویم اما ما…»

 

|

|

|

|

|

|

|

 

 

□□

 

در تزریق همیشه‌ی کاراکتری که موهایش در باد،

که چشم‌هایش در باد،

که قلب او،

در باد…

و چه قدر باشکوه است سماع یک عاشقانه

در باد…

 

هو

.     و

.         و

.              و

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

نسخه ی پی دی اف چهارمین شماره از فصلنامه ی «فرازنان ایران»

  ?فصلنامه ی «فرازنان ایران»، شماره ی چهارم، پاییز ۹۹   ?با مدیریت استاد آرش …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *