«اصالت وجود عریانیستی»
اصالت وجود در فلسفه
فیلسوفانِ معتقد به اصالت و تقدم وجود بر این باورند که هستی موجودات دو جنبه دارد یعنی ذات یا ماهیت و هستی. به باور آنان زمانی که موجودی به سبب خودآگاهی بر ماهیت خود تأثیر نهاد و شناسههای ویژهای پیدا کرد از مرحلهی ذات به مرحلهی وجود میرسد.
فلاسفهی اسلامی که قائل به اصالت وجودند ماهیت را امری عارض بر وجود میدانند. وجود خود به دو دسته یعنی ضروره و الامکان تقسیم میشود. وجود به ضروره نیز به واجبالوجود و ممتنعالوجود تقسیم میشود. فلاسفهی اسلامی واجبالوجود را اصل و منشأ وجود دانسته و خداوند را واجبالوجود مینامند. وجود عام از وجود مادی و غیرمادی است. مابقی موجودات در طول وجود خداوند میباشند و ممکنالوجود نام دارند که پس از فراهم شدن علت وجودی و برطرف شدن موانع وجودی به ارادهی واجبالوجود موجود میشوند اما ژان پل سارتر به عنوان یک پدیدارشناس، از سویی معتقد است که واقعیتی به نام نومن در پس فنومنها یا پدیدارها قرار ندارد و از سوی دیگر پدیدارها را متکی به آگاهی یا فاعل شناسا نیز نمیداند. پدیدارها خود تکیهگاه خود هستند. بدین ترتیب ما با دو نوع وجود مواجه میشویم که یکی آگاهی و دیگری متعلقات آگاهی یا پدیدارهاست. سارتر نوع اول را «وجود لنفسه» و نوع دوم را وجود «فینفسه» مینامد. از نظر او، وجود فینفسه سه ویژگی اصلی دارد: ۱- هست ۲- در خودش است ۳- هست آن چه هست. او عقیده دارد که پدیدار دارای وجود واقعی و انضمامی است. او در هستی و نیستی، این رهیافت پدیدارشناسانه را که وجود چیزی جز سلسلهای از نمودها و پدیدارها نیست تأیید میکند. سیب سرخ چیزی جز مجموعهای از رنگ، بو و طعم خاص نیست. وجود سیب صرفاً عبارت است از سلسلهی بههمپیوستهای از پدیدارها که هر یک جنبهای از سیب را نشان میدهند. سارتر به عنوان یک پدیدارشناس، نومن را به عنوان واقعیتی که در پس فنومنها یا پدیدارها قرار دارد نمیپذیرد اما در عین حال وجود پدیدارها را به صرف پدیدار شدن و شناخته شدن آن فرونمیکاهد. با توجه به نگرشهای فوق و این که هر کدام از فلاسفه در دورههای اندیشگانی خاصی تعریف بهخصوصی از وجود با توجه به خودآگاه جمعی آن منطقهی زیستی ارائه دادهاند مکتب اصالت کلمه نیز منباب وجود تعاریف و نظرگاه بهخصوصی را ارائه کرده بدین ترتیب که وجود کلی است فراتر از همافزاییِ ساحتهای جوهری و ماهیتی و تنها انسان این مقام را از آن خود کرده؛ چرا که تنها اوست که میتواند صاحب ماهیت شود و از آگاهیهای خود به وسیلهی کلمه و قدرت نطق، بیان، استدلال و استنتاج به آگاهیهای بیشتر برسد و این خصلت در حیوانات، جمادات و نباتات یافت نمیشود. به همین دلیل است که انسان وجودی بوده که به جز ساحت جوهری در ساحت ماهیتی هم تجلی میکند و حیوانات و سایر هستیمندها وجودشان تنها در ساحت جوهری متجلی میشود و ماهیتمند نمیشوند. این در حالی است که فلاسفهی وجودگرای پیشاعریانیستی، حیوانات و تمام پدیدارها را ماهیتمند میدانستند.
اگزیستانسیالیستها دربارهی ماهیت انسان نظر دیگری نیز دارند و آن این است که انسان که آزاد و مختار در این جهان آمده برعکس همهی موجودات دیگر دارای سرشت و طبیعت مخصوص نیست. هر چه در دنیا وجود دارد با یک سرشت و ماهیت خاص آفریده شده مثلاً سنگ، سنگ آفریده شده و هرگز نمیتواند سنگ نباشد و کلوخ باشد. گربه، با طبیعت گربهای آفریده شده و اسب هم با طبیعت اسبی؛ اما انسان دارای هیچ گونه طبیعت خاص نیست، مگر آن طبیعتی که خودش به خودش بدهد. انسان موجودی مختار و آزاد و دایرهی اختیار و آزادیاش در این حد است که به خودش سرشت میدهد و طبیعت و ماهیت میبخشد.
با تعمق در این دو نگاه به وجود متوجه میشویم که اگزیستانسیالیستها به تبعیت از وجودِ ارسطویی برای تمام موجودات قائل به ماهیت بودند اما نوع و چگونگی کسب آن در انسان و جانوران متفاوت است. حیوانات در نگرش اگزیستانسیالیستی ماهیت را به صورت طبیعی کسب میکنند اما انسانها ماهیت خویش را به واسطهی داشتن اراده و اختیار میسازند. نکتهی قابل ملاحظه در این دو نگرش این است که آن چه اگزیستانسیالیستها و فلاسفهی پیش از آن ماهیت و سرشت مینامند در نگرش اصالت کلمه جوهر و بُعدِ جوهری نامیده میشود. اگر سنگ سنگ است و گربه نیست به واسطهی جوهرهای متفاوت است. سنگ جوهرهی خاص خود را از مایِ جوهریِ بالاتر کسب کرده و گربه نیز به همین صورت؛ یعنی هیچ جوهری به خود قائم نیست و در تئوری «مادرما» به مای بالاتر قائم است. در واقع گربه و سنگ بودن یا میز بودن ماهیت این پدیدارها نیستند بلکه بعدِ جوهری و مخصوصاً جوهرهی زیستی آنها هستند و نمیتوان آنها را صاحب وجودی ماهیتمند دانست. نکتهی دیگر در مورد وجود عریانیستی این که وجود امری فرابُعدیست و از مکان و زمان فراتر میرود مثلاً حرکت اندیشهی یک فرد در طول زمان و گسترش آن در مکانهای متفاوت نشان از فراتر بودن آن از زمان و مکان دارد؛ هر چند که ابعاد و ساحتهای آن یعنی ساحت جوهری و ماهیتی کاملاً چهاربعدی و مکان- زمان محورند مثلاً از لحاظ ساحت جوهری ما در مکان بهخصوصی و در زمانی بهخصوصی زاده میشویم و دانش و بینش اولیهی ما محدود به خودآگاه جمعی آن منطقهی زیستی است و حتی فرهنگ و زبان ما نیز به طبع فرایندی زمان- مکانمحور میباشند که در شکلگیری ماهیات ما مؤثرند؛ چون این فرایندها جنس و نوع کلمات و نوع و چگونگی برخورد ما را با جوهرهی معنایی آنها تعیین کرده و رقم میزنند یعنی ماهیت نیز پدیده و امری زمان- مکانمحور بوده و تنها وجود است که فراتر از ساحتهای جوهری و ماهیتی، فرابعدی عمل میکند. یکی از خصوصیات فرابعدی بودنِ وجود عریانیستی، بسیط بودن آن است و نمیتوان برای آن محدوده و دامنهی خاصی در نظر گرفت. ما هر چه قدر با ارتباط بیواسطه از خود و جهان اطراف و هستی به شناخت برسیم باز هم ساحت کشف نشدهای وجود دارد که انسان را به شناخت هر چه بیشتر فرامیخواند. در واقع وجود کلی است جامع و فراتر که باعث پدید آمدن کثرات زیادی از مقام وجودی شده مثلاً وجود هر انسانی با انسان دیگر تفاوت دارد چون ساحت جوهری و ماهیتی هر انسان محدود به خودآگاه جمعیِ منطقهی زیستیِ خودش است و در هر مکان و هر زمانی ابعاد بهخصوصی از هولوگرام کلمات کشف و بالفعل میشود. پس مقام جامعیت وجود در حضرت سبحان بوده و این وجود بر اساس استعداد و توانایی انسانها به آنها تفویض شده است.
نتیجه آن که هستی موجودات دو جنبه دارد یعنی وجود و موجود. به باور اصالت کلمه زمانی که موجود به سبب آگاهی از آگاهی یعنی ماهیتهای کلمهمحور با جوهرهی خویش به همافزایی رسید و ابعاد کشف نشدهی درون را کشف و ظاهر ساخت و آنها را بالفعل گردانید از مرحلهی موجودِ جوهری به وجود فراتر فراروی کرده است.
نکته دیگر آن که اگر اگزیستانسیالیستها نومن یا هستی فرابعدی پدیدهها را رد میکنند اما مکتب اصالت کلمه وجود را امری فرابعدی میداند که کلی فراتر از همافزایی ساحتهای جوهری و ماهیتی است. پس درک و شناخت نومن در نزد کانت یا وجود فرابعدی در نزد عریانیستها توسط پنج منبع وحی، مرجع باز، عقل، حواس پنجگانه و شهود میسر است که کانت از این پنج مورد اصالت را به قوهی فاهمه برای شناخت نومن یا جنبهی فرابعدیِ پدیدارها داده و اگزیستانسیالیستها اصالت را به تجربه و درک حسی میدهند زیرا اصلاً وجود نومن را نمیپذیرند و اصالت را به پدیدار میدهند.
وجود در ساحت ادبیات
قبل از پرداختن به این مقوله بهتر است ابتدا مشخص شود در ادبیات چه پدیداری مستعد پذیرش عنوان وجود است؟
آیا شعر مستعد پذیرش عنوان وجود است؟
آیا داستان مستعد پذیرش عنوان وجود است؟
آیا شعر و داستان دارای جوهری قائم به ذات در نهان خویش هستند که بتوان آنها را ذیل عنوان «وجود» نامگذاری کرد؟
چه پدیدهای در ادبیات قائم به ذات است و میتواند به راحتی عنوان وجود بپذیرد؟
چرا از نظر مکتب اصالت کلمه تنها و تنها «کلمه» است که میتواند چنین عنوانی را بپذیرد و چه خصوصیاتی در کلمه هست که آن را مشمول پذیرش چنین عنوانی میکند؟
کلمه قائم به ذات و کوچکترین جزء معنادار در زبان میباشد. بسیط است چون بینهایت بعد دارد و از ذاتی هولوگرامگونه برخوردار است چرا که میتوان با آن بینهایت نگاه و برخورد ادبی- هنری داشت و از همه مهمتر کلی است فراتر از همافزایی ساحتهای جوهری و ماهیتی؛ و شعر و داستان دو ساحت بسیار گسترده از ساحتهای ماهیتی کلمه را به خود اختصاص دادهاند. پس شعر و داستان وجودی قائم به ذات ندارند و وجود خویش را از کلمه کسب میکنند؛ و اما ابعاد همافزایِ ساحت جوهری کلمه عبارتند از «جوهرهی معنایی» که گستردهترین و زایشخیزترین جوهرهی کلمه است، «جوهرهی گفتاری» یا همان آوای کلمه که از زبانی به زبان دیگر و از مکانی به مکان دیگر دچار تغییر و استحاله میشود و «جوهرهی نوشتاری» کلمه که به طرز نوشتار کلمه گفته میشود و از زبانی به زبان دیگر متفاوت است. ناگفته نماند کلمه دارای جوهرهی حرکتی، شرایطی و جوهرهی اجتماعی نیز بوده و علاوه بر شعر و داستان بینهایت ماهیت دیگر نیز دارد.
نکتهی دیگر این که برخی به اشتباه میاندیشند که مکتب اصالت کلمه اصالت را به لفظ کلمه داده و اصالت دادن به لفظ کلمه را در یک متن نوعی بازی زبانی میانگارند، درست مانند بازیهای زبانی که یدالله رؤیایی با کلمات انجام میدهد و یا هنرمندانی که به بعد دیداری- نوشتاریِ کلمات توجه دارند و یا به قافیهپردازی و موسیقی آوایی کلمات در اشعار موزون.
حال آن که میتوان کلمه را از دو منظر به تماشا نشست: نخست، مقام جامعیت کلمه و دوم، مقام متکثر کلمه. در مقام جامعیت، وجود کلمه مورد نظر است که کلی فراتر از زمان و مکان بوده و در مقام تکثر، تمام کلمات مورد نظر هستند و توجه به انواع هنجارگریزیها در ساحت ادبیات همه و همه در مقام تکثرِ کلمه جای دارند.
در نهایت این که همانند انسان وجود در کلمه نیز فرابعدیست و جوهر و ماهیت، خصلتی مکان- زمانمحور دارند و با توجه به مکان و زمان مورد نظر در هولوگرام کلمه ثبت و ضبط شدهاند.