ظهور داعش نوین
فراشعری با عنوان «مرثیه ای از آیندهی نه چندان دور برای قاب عکسی به نام اردوغان» به قلم امپراتور واژه های جهان، عالیجناب آرش آذرپیک برای همدردی با کردهای ملت مجاهد سوریه
گلوله ها نمیفهمند
حیوان را از انسان
زن را از مرد
پیر را از کودک
پس از آن ها نباید پرسید
◽️
سرباز پیر
به استدلال آورد
پای چوبینش را
نه، نباید از ما نیز پرسیده شود
که سربازها نیز
هرگز نمیشناسند
حیوان را از انسان
زن را از مرد
پیر را از کودک
ما و گلوله ها به محض شلیک
خود را مرده ایم
از میدان جنگ
هیچ چیز زنده برنخواهد گشت
حتی مزرعه ها
خبرنگار قند مچاله را
انداخت در فنجان از دهن افتاده
-پس از که باید پرسید؟
سرباز پیر
گلوله را واژگونه
به سوی قاب عکسی در خود شکسته گرفت
که روزگاری رئیس جمهوری از ریشه زار سنگسارها
در آن زوزه میکشید
که آفتاب را پاره کرده بود
◽️◽️
خبرنگار برخاست
پنجرهی زنگزده را
به سختی گشود
یک باره/ صاعقه ای سبز/ اتاق را به تصرف درآورد
در عطر تلخ زیتون
و بعد/ سیگارش را گیراند/ بی حتی یک کبریت
-ما خبرنگارها تنها میتوانیم با دو طایفه سخن بگوییم:
حیوان هایی که تکامل را فهمیده اند
و انسان هایی که زندگی کرده اند.
تکمیلیه ی متن: من به عنوان یک انسان کردتبار این فراشعر را برای انسانیت و همدردی با هم نژادان مظلوم و ستمدیده ام نوشته ام. کاش در سپیده دمی روشن از خواب برخیزیم و شگفت زده بنگریم در جای جای دنیا عشق به نژاد و تمدنِ خود جای تعصب بر نژاد و تمدن را گرفته و سایه ی شوم پان ها از سر تمام ملل، نژادها و اقوام رخت بربسته است.
این رنج نامه ای بود خطاب به ملعون ترین حاکم امروز یعنی اردوغان، هم پالکی ها و دار و دسته اش که هیچ پیوند و ارتباطی به قوم و نژاد شکوهمند ترک در ایران و جهان ندارند، آن گونه که جنایات عبدالمالک ریگی و دار و دسته اش هیچ گاه برای ما ایرانیان به پای قوم سلحشور و متمدنِ بلوچ نوشته نشد.
آرش آذرپیک/ مهرماه ۱۳۹۸