غزلمینی مال ۲۰
یک سنگ-لوح گمنامی ست یک اسب-بی سوار و پیر
پایان قـطره ها ســرخ است از جـای بوسه شــمشیر
یک قـــطره سیــاه وبـــاز با میـله هـای بـی پایان
شب وحشـــیانه می تــازد بر سایه هـای در زنجیر
این قطره – سطر پیش – اما از بــام آفتــاب آمـد
یک قهرمان که شب را کرد ناگاه با خودش در گیر
پنجه به پنجه اش آویخت مردانه زخمـها برداشت
اما هنوز طوفـــــان بود عصیانگرا تراز یک شیر
این قطره سایه روشن آه! بر این هزار خــان،تنها
مردم نظاره گر که،کـه را میآورد نبــرد به زیـر
آغاز قطـــره ها روشن، یک تاج پیشـکش ، امــا
آنشب ، سوار تنها تاخت یکبــاره باز تا تقــــدیر
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۱
تـا نیمـه سطل شـیر را خــالی کـرد
رفت و یک نیمه سطل هــم آب آورد
یکـباره سـیل خــانمـان کـن آمــد
دکـان را بـرد ، نـاگهـان آن نـامــرد
بر سر زد و فریاد شد – ای مردم شـهر !
بـد می بینـد همیشـه آنـکه بـد کــرد
یــک دکــان شیـر فـروشـی ، شـاعـر
بیهـوش ، و یک مشت جوان ولگرد ….
۷۷/۶/۱
——————————————————————————–
غزلمینی مال ۲۲
هـــی آهــن اتـفاق افتـــاد
هــی آهــن اتـفاق افتـــاد
آهــن، تـــمامِ دنیـــا شــد
که دشــمن اتـفاق افتـــاد
دشـمن ، تمــام انســان شـــد
و مــردن اتـــفاق افتـــاد
یـک سـیب مانـد و مـا – و بــاز
مـــرد و زن اتـــفـاق افتــاد
مـن در تــو اتـفــاق افتـاد
تـو در مـن اتـفـــاق افتـاد
شهریور ۷۹
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۳
ماه و نســیم و پنجـــره، آمد ، تـوقف کــرد
یکباره ، چشمانش مرا در خود ، تصرف کـرد
دل ، کلـبه شد، کلـبه ، که بـی مهمان نمـی ماند
سفره، ولی خالی است ! دل خود را تعارف کرد
دل ، لـقمه لـقمه شــد مـذاقــش ناگهان آن را
تــنها بـه جـرم نـاپسند افتادنــش تــف کـرد
…..و سفره ، خود را بست کلبه بـاز ویـران شد
او رفــت و از ایـن قصـه اظهـار تاســف کـرد
شهریور ۷۹
————————————————————————————————-
غزلمینی مال۲۴
تا که فهمید ، باز هم کرده ست، این دل بـی زبـان هوایــش را
آمـد و روی تخــم چشــمانم -عاشـــقانه- گذاشـت پایش را
خانه ام ، خانه اش که شـد،آرام باز هم ،پشـت میز شـام نشست
و دوبــاره، به مـن تعارف کرد قهوه ی تــرک چشمهـایش را
«اینهمه وقت را کجا بـودی؟ !» چشمهایـش نشسـت ،آبـم کرد
و دلم از سکوت سرخش خواند خط به خط ، شرح ماجرایش را
هر دو محلول هم شدیـم و بعد سطــر پـرواز اتفــاق افتــاد
آنچنان ناگـهان که شعـر مـن باز گم کـرد ، دست و پایش را
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۵
هـرکسی آمـده مات مانــده، وای ! این اسب وحشی چه زیباست
قامتش، کوه نه، آسمان است، بیگمـان ، بهترین اسب دنیــاست
گامهـایش هماننـــد پـرواز، گیسـوی سرخ خورشیـد ، یــالش
شک ندارم که این روح طوفان، اسب تک شاخ قصــر پـریهاست
سالها این چنین می گذشتنـد، تــا که یــک روز – نابــاورانه
چشم واکرد و یکباره فهمیـد بــاز در دشت ، تنهای تنهـاست
آنچه از او به جا مانده ، امّا قامتـی پیر و در هـم شکسته ست
اسب بی تای دیروز، امشب، طعمه ی شام گرگان صحراست
۷۹/۷/۲۷
———————————————————————————————–
غزلمینی مال ۲۶
ناگهان شب شد ، خورشید شکست
آسمان گم شد ، دریــا یـخ بسـت
روی یــخ ، شهری خود را رویـاند
خانه بی پنجره ، کـوچه بــن بست
دم دروازه – یک تابــلو– ایـست !
«آی اینجـا آتـش ممنـوع اســت؟!»
۷۹/۹/۲۳
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۷
مکان –روبــروی شمــال و جنـوب است
زمان – حول و حوش طلوع و غروب است
دو ســایه مــــرا می نـــویسنـد، امــّا
یـــکی غـم گرفته ، یـکی پایکوب است
دو سـایــه مــرا می نــویسنــد ، امــا
یکــــی بــا طلوع و یکی با غروب است
دو سایه که انـگار ، نــه ! …بگذر از مـن
قلم تا همین جا که گفته ست ، خوب است
بهمن ۷۹
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۸
یک نه ! دو سه سایه ، نمی دانم که هستند
بر پلّه هـا ، آرام – دور از هـم – نشستند
یک کودک خنـدان ، که چشمـان سیاهش
از تیـــره ی خورشیــد های دور دستند
هی می نویسد، زنـدگی یک شعر زیباست
که شــاعرانش مــاه و گل را می پرستند
یک پله بـــالاتر – کـه چشمان مرا یافت
دانست اینــها حــرفهایی کــهنه هستند
کودک ، روی من پا نهاد و پیر شد ، بعـد
یک باره ، بـاهم پله ها در هم شکستنــد
۸۰/۱/۱۲
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۲۹
پیش خود –نه، بت از تو ساختهام نه، تو را یک فرشتـــه مــیدانم
سایــههــامان درست مثل همنـد هم تو انسـان و هــم من انســانم
«آه ! بـی عــاطفه – شبیـه خــود میشمــاری مرا- برو گم شـو!
که از این لحظه من ، تو را هـرگز لایق عشق خـــود نمی دانـــم»
تا که میخواست، فحش بارم کرد من، ولی هیچ …و از آن پس بـاز
او بــه دنبـــال آرزوهـــایــش، مــن به دنبـــال روح ویــرانـم
آخریـن نــامه اش مـرا گریـاند «حرف حق تلــخ بود !» امـا نه !
نــامه ی عاشقـــانه را هــرگز مــن برای کسـی نمـی خوانـم!
اردیبهشت ۸۰
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۳۰
کــاج بلنــد – صاعقهای ایستـــاده است
که –چشمهای تو- به زمین ، هدیه داده است
در هـرم چســب ناک تو یکباره سوخته ست
آنکس که پابه سایه ی ســرخش نهـاده است
سایه ، به سوی کــاج روانـه شده است و باز
با او –هزار سوختــه –بر مـوج جــاده است
این جاده – نقطه ای ست که با رفتن و سکون
مــن را به چشمهــای تو پیوند داده اســت
۲۷۰۱ مادی
————————————————————————————————
غزلمینی مال ۳۱
تکهای نـــان اگـــر نمــی دادند، کودکش از گرسنگی مــی مــــرد
«آب! نــان!» زنبهخاطـرش، تنها قطره قطره، خودش خودش را خورد
دوست، بیگانه ، خویش، همسـایـه، هیچکس جز خدا پناهش نیــست
بعــد از آن کــوچ نـاگهان دیگر، کسی او را به جـــانـــمی آورد
طفــل بیمــار ،آخــرین کبـریت، گیســـوان را بــرید و آتـش زد
آه ! مــادر فــدای تـــو و بــاز، عمــر خـود را به روی سینه فشرد
سر سجــاده ،چشـم در چشـمش، کــودک نیمــه جـان ، که یکباره
بـــال در بــال آسمــان و زمــین، چـادرش را بـــه دست باد سپرد
———————————————————————————————–
غزلمینی مال ۳۲
این کاست تازه ی الکس است، این هم شو تازه شکیرا ست
آن گوشه مقابل پیانو، یک تکه غزل ، دو بطر ودکاست
با هفت قلم توالت از خود، یک تازه عروس می تراشی
هی ژیگلو از قرار معلوم، روح تو پرنده ی اروپاست
با تون سیاه ، قامتش را یکباره مچاله … که پس از شام …
حکم آمد ، جای تو به جرمِ … ده سال کنار آدمکهاست
پیرزن کور، خیره در ماه، امشب چه فرشته … آه !… یعنی!؟
دستان دو سه یتیم ،در باد، انگار در انتظار باباست
———————————————————————————————–
غزلمینی مال ۳۳
یک داستان محرمانه ، پیش از این متن
بین من وتو ، اتفاق افتاد وبعد…
از فرط وحشت ، ناگهان آغاز کردند
مارا-ودر این یک پلان آغاز کردند
یک زندگی را-که (نباید!)- و برایِ
خط خوردن زخم زبان آغاز کردند
شیرینی ودسته گل و… کوچه به کوچه
تفتیش را از این و آن آغاز کردند
عاقد-(وکیلم که شما را محرم هم… )
مارا پس از آغازمان آغاز کردند
افسوس باید خورد،این که جشن ما را
بعد از زمین وآسمان آغاز کردند
افسوس اوج قهرمانهای غزل را
از انتهای داستان آغاز کردند
———————————————————————————————–
غزلمینی مال ۳۴
زنبهدنیا همیشهگفته-فقط عاشقسینه چاک دیوار است
(عشقمن،ازکسیگریزاننیست،روحشازنامکوچ بیزار است)
روز و شب ، در پناه آغوشش، دور از چشم آسمان و زمین
میتوانی برای خود بکنی، هر چه هنجارو نا بهنجار است
مثل برفی که پشت پنجره هاست، در کنار بخاری روشن
وای که خوابها چه شیرینند، تاکه این ایستاده بیدار است
زلــزلــهپشت زلــزلــه … اما همه شهر در خیابانند
زیر آوار ناگهان ، زن باز دستهایش به سوی دیوار است
————————————————————————————————-
غزلمینی مال ۳۵
شاه بانــوی دودمان عـرب، نام او راکـعه نه ! رابـعه بود
پیش او-گل سیاه مشق زمین، پیش او-ماه سطر فاجـعه بود
ماه را خط زدو خودش گل کرد و تو دیدی در آسمان-آن شب
آن چه بر تن نداشت پیراهـــن، آنـچه بر سر نداشت مقنعه بود
تو بسویش هر آنـچه مـیرفتی، او بسویت هر آنـچه مـی آمد
جــاذبه-شــعله ورتر اما بــاز ابــرهای سیـاه-دافــعه بود
صبح شـد-ناگــهان برابر تــو خواب دیشب-که چشمهای او
تیــر شد-پاره کـرد قلب تو را و همان روز-روزواقــــعه بود
هــای ! انگار باز آن رقاص، ماه کــاباره هـــای عشق آباد
وای ! آتــش گرفــتی و دیدی آنـکه رد شد-شبیه رابــعه بود
نه ! خودش بود-تو فـرار شدی، سالها سوخـتی، که یکـــباره
این خبر قــامت تو را لــرزاند (همه حرفـــهام شایـــعه بود)
————————————————————————————————
«شناسنامه»
مرامنامه کارگاه ادبی نیلوفر[۱]
هنر یعنی شکستن قانون، بر پایهی افراط و تفریط
و ساختن توأمــان بنائی دیگر، بر چکاد جاودانگی
فقط و فقط برای دیوانگان، وصلههای ناجور، شورشیان، مشکلسازان، میخهای گرد در سوراخهای چهار گوش، آنانی که همه چیز را متفاوت میبیند.
آنها به قواعد دلبستگی ندارند و احترامی برای روشهای جاری قائل نیستند، میتوانید از آنها نقل کنید، با آنها مخالف باشید، ستایششان کنید یا بدشان را بگویید-اما نمیتوانید آنها را نادیده بگیرید، زیرا کسانی هستند که اوضاع را تغییر می دهند و به حرکت انسان سرعت میبخشند، آنانی که آنقدر دیوانهاند که میپندارند میتوانند دنیا را عوض کنند، حتماً این کار را خواهند کرد.
«در آمدی بر غزل مینی مال ایران»
همیشه این نیازها هستند که پاسخها را بوجود میآورند، حال اگر یک پاسخ ادبی، هنری، ورزشی یا صنعتی، فقط براساس نیازهای یک دوره خاص و بر مبنای صرف اشتیاق برای خلق فضاهای تازه آفرینش یافته باشد، تاریخ مصرف دارد، چرا که شکستن حدود زمانی یک نوع آفرینش خاص، انرژی روحی و بدنی بالایی میخواهد که حاصل آن، با گذر از قید و بندهای معمول و توانایی اندیشیدن به موجودی که برآورندهی نیازهای خاص آینده نیز باشد، آن میشود که ارزش آفرینش را بیآنکه به توضیحات آفرینندهاش احتیاجی باشد مینمایاند. حضور در آینده که نوعی آرمان برای همهی هنرمندان محسوب میشود، در واقع نتیجهی همین ساختار شکنیها و درک نیاز به فضاهای تازهتر است.
( البته در مورد هنر، داشتن جوهره هنری و پذیرفته شدن از سوی مردمی که لزوماً احتیاجی نیست که در حال باشند، مهم است)
برای مثال پیدایش کوبیسم، نتیجهی احساس نیاز به یک گستره وسیعتر، در یک هنر تجسمی است. میبینیم که در کوبیسم، رنگها، خطوط و احجام، نقشهای جدیدی را بر عهده گرفتهاند که پر از حس، پیام و تصویرند که البته جایگاه جلوهگری آنها محیط زندگی ماست یعنی مردم آن ما هستیم، خب میبینید، که حاصل ساختار شکنی پیکاسو با تصور انسان در ابعاد زمانی، چیزی میشود که هنوز هم در حال بسط و گسترش است علاوه بر این که بیحضور خود او حلقهای دیگر در زنجیرهی اتصال مکملهایی در یک نوع تکامل هنری بوجود آمده است. البته چون آفرینشی هنرمندانه و مردم پذیر بوده جایگاه مناسب خویش را یافته و تثبیت شده است.
فروغ میگوید: «ویران کردن اگر حاصلش، یک نوع ساختمان تازه نباشد، فینفسه عمل قابل ستایشی نیست ». (۱) پیدایش مکاتب جدید هنری از اصولی که متاثر از شرایط محیط ، دگرگونی ها ، شناسه ها و خصوصیات و البته پیدایش مفاهیم و ارزشهای جدید هستند پیروی میکنند . تقاضاها و به تبع آن امکانات، از ارکان این اصول هستند. سور رئالیسم، سمبولیسم، رمانتیسم و مدرنیسم امروز، همگی نتیجه نوعی میل به تکاملند. البته نه تکامل محض، چرا که در صورت حادثشدن مفهوم تکامل در هر یک از آنها دیگری بوجود نمیآمد.
همیشه برای گفتن حرفهای تازه ، ابزار و امکانات تازه ای نیاز است. شاید برای رسیدن به این امکانات است که نوآوری وخلاقیت صورت می گیرد. ما یا کوفسکی میگوید: « نوآوری لازمه کار شاعری است. ماده کلمات، تجربیات شاعر دربارهی زبان، و محاوره باید باز آفریده شوند. بیتردید نوآوری این نیست که هر آن از حقیقت تازهای دم بزنیم. دگرگونی بحرها و شیوهها و قواعد شعری کار هر صبح و شام نیست. میتوان به ادامهی اینها، نفوذ دادن اینها، یا گسترش اینها پرداخت. حقیقت «دودوتا چارتا » به تنهایی حقیقتی زنده نیست و نمیتواند باشد، باید کاری کرد این حقیقت زنده شود، باید با شواهد زیاد نشان داد که این حقیقت، متزلزل نیست». (۲)
حالا دیگر تمام شد، نه تازه شروع شده است، ما چه بخواهیم چه نخواهیم به دنبال یکی از آن نیازها، وارد واقعیت شعر شدهایم، و باید آن را به عنوان یک موجود زنده بپذیریم. اگر میپرسید «چرا »؟- میگویم چون زندگی میبخشد. در شعرمعاصر ما، نیما، (که یادش زنده است) سرآغاز تحولی عظیم، در پیدایش سبکها، زبانها و وزنهای شعری تازهای است که بعد از تولد قالبی تازه به وجود آمدهاند. «در این فرصت من سعی دارم که به بررسی مدرنیسم در قالب غزل «مدرنیسیم در غزل نوین»، و توضیح خصوصیات و تواناییهای این قالب در حضور مدرنیسم بپردازم».
آنچه که بیشتر مورد بحث ما و در حقیقت موضوع این کتاب است ، تکامل نوعی نیاز به کاری نو در قالبی کهن است. و آن ، پا گذاشتن ادبیات داستانی به حوزه ی شعر و قالب غزل است. البته شعرگفتار هم که نتیجه نزدیکی به مکالمات روزمره و تلاش برای ایجاد صمیمیت و سادگی در شعر است . مقوله ی دیگری است که در واقع شکلی دیگر از همین حضور است. آنچه که خواهید خواند . قسمتهایی از بیانیه ای جامع تر در مورد غزل نوین ایران است که در فرصتی مناسب ارائه خواهد شد .
سیمین بهبهانی در مقدمهی کتاب «جای پا تاآزادی» – که گلچین اشعار اوست – می گوید : « من غزل سرا بودم و این (استفاده از امکانات زبان و وزن های جدید ) تنها راهی بود که برای نو کردن غزل با حفظ تشخص و تمایز آن از انواع دیگر شعر نو به نظرم رسیده است ،و باید بگویم که این دیگر غزل نیست ، بلکه نوعی تازه و متمایز از شعر نو است » . ناگفته نماند که سیمین ، پرچم دار غزل نوین ایران است و اولین شاعری است که به مدرنیسم در زبان گفتار و در قالب غزل دست یافته است البته با خصوصیات خاص خودش.
آرش آذر پیک شاعرمجموعه ی لیلا زانا هم اعتقادداردکه «رودخانه آرام شعر گفتار در اقیانوس پر تلاطم شعر امروز ، جریانی است که به نوعی با «فروغ» آغاز شده و با «سید علی صالحی» به اوج خود رسیده است». (۳)
همچنین در مورد غزل میگوید: «با وجود ظرفیتهای بینهایتی که بافت غزل داراست، متأسفانه به هیچوجه نتوانسته که با موجِ توفندهی شعر آوانـگارد و پیشتاز دقیقهی اکنون ایران، به رقابت برخیزد، زیرا حتی «غزل مدرن» نیز تنها نزدیک شدن به «شعر مدرن» را آرمان خود میداند، نه پیش افتادن و یا حتی برابری با آن را» (۳) تاثیرگذاری سبکهای جدید هنر و ادبیات، بر انواع دیگر هنر، اجتناب ناپذیر است. امّا تضعیف یک قالب شعری قوی (که شعر ملی ایران به حساب میآید) (۳) به خاطر عدم وجود فعالیت منظم وبهاء ندادن به آن مسئله دیگری است.
البته عکس تاثیرپذیری شعر از حوزه ادبیات داستانی هم در سالهای اخیر در ادبیات معاصر ایران اتفاق افتاده است. (۴)
فروغ در مورد غزل میگوید: «آنچه در شعر مهم است، محتوی است نه قالب، حتی در قالب غزل، یک آدم امروزی، یک آدم صمیمی، یک آدمی که حساسیتی نسبت به زندگی دارد و نمیخواهد به خودش دروغ بگوید فقط به خاطر اینکه مدال شاعر بودن را به سینهاش بزنند ، فقط به این خاطر که میخواهد بسازد، خلق کند، میتواند و میشود مسائلی را مطرح کرد، همین مسائل امروزی را و یک شعر بسیار زیبایی ساخت» (۵) پس از گذشت چند سال فعالیت شاعران متعدد در این حوزه، و پیشرفت زبانی این سبک، هنوز نام مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده است، چرا که در واقع ارتباطی منسجم، کاربردی و نزدیک بین شاعران این سبک وجود ندارد.
البته این مدیون هرج و مرج، یکسو نگری و دیکتاتوری در محافل ادبی، نشریات ادبی، و متأسفانه دفترهای شعر است. در هر صورت این نامها بارها در معرفی این سبک خاص سرایش در غزل شنیده شدهاند: غزل مـدرن، غزل نوین، غزل پیشـرو، غزل گفتـار، غزل فـرم، غزل- داستان و غزل- قصه.
اما شاید غزل مینی مال یا غزل روایی ، مناسبترین نامهــــا برای آن باشند. یا دست کم هر چه که مافیـــای شعر امروز اجـــازه دهد. برجستگی نام «سیمین بهبهانی» در این سبک به عنوان یک شاعر پیشرو به همراه آثار شاعرانی چون محمد سعید میرزایی و سیدرضا محمدی و همچنین: امیر مرزبان، رضا عزیزی، هادی مهری خوانساری، منصورهی حکمت شعار و… انکارناپذیراست و به درک هر چه بیشترغزل روایی کمک میکند. (۶)
مهمترین ارکان و شناسه های غزل مینی مال عبارتند از :
۱-زبان ۲-وزن ۳-ساخت ۴-فرم
که در زیر به توضیح مختصری درباره هر یک از آنها میپردازیم.
۱) زبـان :
زبان به طور کلی، مجموعهای از کلمات، ترکیبات، مفاهیم، اعتقادات، حسها، اشیاء، رسوم و حوادث و نوع بکارگیری آنها در شعر است. در زبان، نوع استفاده از کلمات و حضور دگرگونهی اشیاء و القای مفاهیم به گونهای خاص و تفکرآمیز، از اهمیّت بالایی برخوردار است، در غزل مینیمال، زبان، جدای ا ز جنبههای گفته شده، جنبهای گفتاری روایتی و دیالوگگونه «پلی فونیک» دارد، که به تنوع، قدرت و ارزش ادبی کار میافزاید، چرا که شاعر با استفادهی درست از آن در واقع به جایگاهی تثبیت شده، میان مردم و جوهر شعری، با نزدیکیها و فاصلهها یی یکسان دست مییابد، البته تثبیت او به معنای سکون، انفعال و یا دست و پا زدن در فضایی یکنواخت (هر چند موفق) نیست، در غزل مینیمال استفاده از کلماتی که نوعی ارتباط منطقی شاعرانه و در واقع یک «موسیقی معنوی» ایجاد میکنند… به قدرت زبان میافزاید. (۷)
۲) وزن :
وزن در غزل امروز دیگر مانند گذشته، یک عنصر جدا و مستقل نیست، بلکه ارتباط تنگاتنگی با زبان دارد. بسیاری از وزنهای متداول شعر فارسی خصوصاً آن وزنهایی که از شدت زیاد و ضرباهنگ تندی برخوردارند. مناسب غزل امروز نیستند، چرا که مفاهیم سخت و تند زندگی امروز، ریتم خاص خود را طلب میکنند و در مورد هر کدام به کشف و مقایسه احتیاج است.
نظیر آن وزنها وزن بسیاری از شعرهای مولوی است. کوتاه و بلند شدن ابیات و به هم خوردن نظم کلاسیک شعر فارسی گاه نظمی جدید در وزن به وجود میآورد که نظیر آن را در کارهای «سیمین بهبهانی» میتوان دید (۸) در هر صورت عروض در غزل نوین، دیگر یک قانون مستبد و مقیدکننده نیست.
۳) ساخت :
ساختار غزل امروز، بیشتر جنبهای درونی دارد که البته به هیچ وجه، نشانهی غفلت از ساختار بیرونی شعر نیست، بلکه باعث ایجاد یک استخوانبندی قوی برای نظم شعر است. ساخت در غزل مینیمال شباهتهایی به شعر حجم و اصلیترین خصوصیات آن دارد. سرپیچی از قوانین دستوری معمول، برجستگی تصاویر و کلمات، نداشتن تاریخ مصرف، ثبت شاعرانهی مفاهیم و تصاویر از این شباهتها هستند، که وجود آنها تا اندازهای سختی کار را مشخص میکند. یکی از مشخصههای غزل مینیمال وجود ارتباطی ارگانیک، بین تصاویر و مفاهیم ابیات است، یعنی ارتباط افقی بین اجزای بیتها (ساخت) و ارتباط عمودی بین ابیات (فرم)، ساختار غزل روایی به سبب ارتباطی که بین ارکان شعر وجود دارد و به پیروی از روایت یک مفهوم، یک تصویر و یا یک داستان کوتاه به گونه ایست که در سیستم کلی آن ، ابیات ، از یک ارتباط تنگاتنگ و از برهانی خاص پیروی میکنند . یعنی بین ابیات و اجزاء آنها نوعی رابطه وجود دارد و هیچکدام از آنها به خودی خود و به تنهایی دارای ارزش شعری نیستند، به این معنی که حذف یا جابجایی ابیات در این سبک به خصوص از غزل، ساخت آن را به طور کلی به هم میزند . به عبارت دیگر، به خاطر وجود ارتباط عمودی بین ابیات، هیچکدام از آنها به تنهایی خوانده نمیشوند. منظور انکار وجود بیتهایی است که به اشتباه، «شاه بیت» خوانده میشوند. غزل زیر که از سرودههای «سیمین بهبهانی» است نمونهی خوبی از کار در زبان و وزن و استفاده از ساخت مناسب است.
«کودک و پسته»
کودک روانه از پی بود– نق نق کنان که « من پسته! »
«پــول از کجا بیـارم من ؟»- زن ناله کـــرد آهستـــه
کودک دویــد در دکــان – پایــی فشــرد و عـــرّی زد
گوشش کشید دکان دار- « کو صاحبت زبان بسته !؟»
مادر کشید دستش را -« دیدی که آبرومان رفت !؟»
کودک سری تکـان می داد – دانسته یا نـدانستــه
« یک سیر پسته صد تومان !» – نوشابه ، بستنی…سرسام !
اندیشه کرد زن با خـــود– از رنج زندگی خستـــــه
«دیروز …. گردوی تازه – دیدهست و چشم پوشیدهست
هر روز چشم پوشی هاش – بــا روز پیش پیوسته »
کودک روانه از پی بود –زن ســـوی او نگاهی کــرد
بـا دیــده ای که خشمش را –باران اشکـها شسته
نــاگاه جیـب کودک را–پُردیــد -« وای دزدیدی؟»
کودک چوپسته می خندید- با یک دهان پر از پسته!
۱) فـرم :
یکی از عمیقترین تکنیکها و پیچیدهترین مفاهیم شعر امروز «فرم» است. آنچه که از نام فرم در ارتباط با شعر بر میآید، مسلماً شکل شعر است، اما این توضیح بسیار نارساتر از آنست که بتواند در بردارندهی تمامی خصوصیات فرم باشد. از آنجا که در شعر امروز، استفاده از فرم بسیار کم صورت گرفته است، پس طبیعی است که تعریف درست و جامعی نیز از آن وجود ندارد. سیمین بهبهانی و رضا براهنی بر این عقیدهاند که در واقع فرم، «طرحی است برای تکوین تصاویر» (۹) اما حضور فرم نباید صرفاً به خاطر استفاده از تصویر باشد. فرم با ایجاد ارتباط بین تصاویر و طبعاً ارتباط بین اجزای این تصاویر و البته جا دادن آنها در شعر، آن تصاویر را برای خواننده، قابل هضم و جذاب جلوه میدهد. البته فرم برای سادگی کار نیست، بلکه فرم ذاتاً به پیچیدگی شعر میافزاید، و خواننده امروز را به تفکر وامیدارد که برای درک تصاویر پشت پرده شعر و فهم پیامهای موجود در آن کشف و شهود کند (هرمونوتیک). در شعر معاصر در بین بعضی از شعرهای شاملو و فروغ به خوبی میشود فرم را حس کرد. زبان خود ساخته و یکدست این امکان را به آنها داده است که از فرم استفاده کنند. به عنوان مثال در شعر علی کوچیکه (به علی گفت مادرش روزی…) از فروغ، علی که در واقع خود شاعر است، بین دو نیروی قوی و جذب کننده سرگردان مانده است.
یکی نیروی دریا و دیگری نیروی دنیا، نیروی دنیا در واقع نتیجه دلبستگیهای انسان به دنیاست، با مظاهری مثل ماشین دودی، خالکوبی الاکلنگ، بستنی، تخت فنری و… امّا نیروی دریا که با ماهی نقرهای و حرفهای آب حضور پیدا کرده است، در واقع راز جاودانگی است، چرا که نتیجهی همراهی با آن رسیدن به وسعتی بیکران است با سبزه زارهای همیشه سبز، گلههای کف، دالانهای نور و قصرهای صدف.
اما آنچه که از همه مهمتر است پایان بندی شعر است :
«آب یهو بالا اومد و هلفی کرد و تو کشید،
انگار که آب جُفتِشو جُست و تو خودش فرو کشید،
دایرههای نقرهای،
چرخیدن و چرخیدن و خسته شدن،
موجا کشاله کردن و از سر نو،
به زنجیرای ته حوض بسته شدن
قل قل قل تالاپ تالاپ
قل قل قل تالاپ تالاپ
چرخ میزدن رو سطح آب
تو تاریکی چن تا حباب ….
علی کجاس ؟ تو باغچه
چی می چینه ، آلوچه
آلوچه ی باغ بالا
جرات داری ؟ بسم الله ……» (۱۰)
در اینجا فروغ بدون اینکه هیچ توضیحی در مورد انتخاب علی کوچیکه بدهد، در واقع آن را به تصویر کشیده است. علی به خاطر رسیدن به دریا و همراهی با ماهی نقرهای خودش را توی حوض آب پرت میکند، اما شاعر توضیحی در مورد آن نمیدهد، چرا که توضیح رسیدن علی به جاودانگی و غوطهور شدن او در آب به عهده فرم گذاشته شده است.
هر چند که این یک نمونه ساده از فرم است . در بررسی محتوای فرم غزل مینی مال باید به اهمیت این بخش ها توجه شود :
۱- فضا یا مکانی که شعر از آنجا یا در آنجا آغاز میشود. و شامل دو بخش است. الف) نام شعر ب) ابیات ابتدایی
الف) نام شعر
اسم شعر در غزل مینیمال (اگر اسمی روی شعر گذاشته شود) نقش یک کلید را برای فهم مفاهیم مهم شعر بازی میکند. روانشناسی این کلمه، به گونه ای است که گاه تاثیرات آوایی یا معنائیش ، به عنوان ارائه دهنده یک تصویر از زمان یا مکان وقوع یا مفهوم شعر ، باعث می شود که اجرای چندین نقش را به عهده بگیرد ، تا آنجا که حضور نام شعر در متن الزامی نیست، در اینجا متن شعر وظیفه القای آن مفهوم را به ذهن خواننده به عهده دارد.
ب) ابیات ابتدایی شعر
این ابیات که ممکن است تا چند بیت فقط یک دیالوگ یا یک خبر باشد، در هر صورت دلیل پیدایش بیتهای بعد هستند، و چراهایی که بعدا به وجود میآیند بر ابیات این بخش دلالت میکنند.
۲-متنی که شعر بر روی آن حرکت میکند
راهی که شعر طی میکند تا به پایانبندی برسد، در واقع زندگی شعر و توصیفی است از آنچه که رخ خواهد داد. این در واقع همان متنی است که شعر در آن زندگی میکند.
البته «زندگی در متن» در غزل مینیمال یک زندگی پویاست، که گاهی اوقات به یک تعادل دینامیک تبدیل میشود، یعنی رفت و برگشتی که نتیجه ساخت و منطقی شاعرانه است. برگشت در شعر، شاید، برگشت به یک مفهوم، برگشت به ماهیت یک شیء- برگشت به یک تصویر یا احتمالا برگشت به ابتدای شعر باشد، که ممکن است خواننده را به متن شعر پیوند بزند، و این نوعی زندگی در متن است. متن میانی در غزل مینیمال ممکن است فقط یک بیت باشد. جابجایی یا حذف یک بیت در متن کاری محال و ناممکن است، چرا که به سبب وجود فرم در غزل مینیمال، هر کدام از این موارد، در واقع همه غزل را از بین میبرد، که این یک خاصیت انحصاری برای فرم در غزل امروز است.
۳-پایان بندی
آخرین و مهمترین قسمت در بدنه غزل مینیمال، پایانبندی آنست. پیشتر هم گفتیم که پایانبندی ممکن است با تردید، ابهام، تعجّب، یا پیوند به متن همراه باشد. پایانبندی در واقع یک نتیجهگیری شاعرانه و هشداردهنده از اتفاقات و حوادث شعر است و در واقع مهمترین قسمت در غزل مینیمال به شمار میآید.
بدیهی است اگر ساخت یک غزل از پایان بندی خوبی برخوردار نباشد، قوت شعر و تفکر شاعر را زیر سؤال میبرد.
پایانبندیها به خاطر رمزآلود بودنشان، یا خواننده را به فکر فرو میبرند و یا نوعی تردید ایجاد میکنند. (۱۱)
به طور کلی میتوان گفت که فرم، شکل دیگری از زندگی انسان در متن است، تولد، حیات، پایان، در زیر به عنوان نمونه غزلی از محمد سعید میرزایی، آورده شده است :
«آواز خوان به جای او»
مردی که صبح با کت و شلوار ، خنده رو
وا می کند دری به سوی متن روبرو
بی شک به میهمانی آیینه رفته است
مردی که شب ، شکسته دل و گریه در گلو
وقتی به متن پشت سرش فکر می کند
تا نیمه در تمّوج مه می شود فرو
آهسته روی میز سرش ذوب می شود
بر دفتری که از شن و دریا گرفته بو
پاهاش باد می شود و می وزد به راه
دستانش ابر می شود از شوق جستجو
پس دکمه های پیرهنش شعله می کشد
تا پر بگیرد از یقه ی خود به شکل قو
آن گاه شعر در کت وشلوار شعله اش
آوازه خوان به راه می افتد به جای او
در بعضی از موارد همراهی زبان، ساخت و فرم با استفاده از حداقل کلماتی که برای به تصویر کشیدن مفاهیم لازم است شعری به وجود میآورد که از همهی قراردادها و سنتهای معمول سرپیچیی کرده است.
به غزل زیر از محمد سعید میرزایی که تنها دو بیت دارد توجه کنید :
(۱) سکوت کشتی ها ، وقت صحبت دریا
سکوت دریا . درهای و هوی کشتی ها
(۲) پرندگان ، چمدانی بر آب ، دستی سرد
سکوت کشتی ها ، لالمانی دریا
به هر حال، فرم در غزل مینیمال، طرحی است برای ایجاد ارتباط و البته جایگذاری تصاویر، مفاهیم و به طور کلی اجزاء یک غزل. فرم، شاعر را از پراکندهگویی، زیادهگویی، تراکم تصاویر، انحراف نگاه و تفکر شاعرانه، شعار دادن و تکرار مضامین، رها کرده و زبان را تقویت میکند. در واقع فرم غزل امروز را میتوان به اجزای یک پازل تشبیه کرد. چارچوب پازل و تکههای به هم پیوستهی آن، بدنه و ساخت غزل را تشکیل میدهند و نوع برشها و رنگآمیزی آن، فرم غزل است که به هیچ کسی اجازه دستکاری، حذف و جابجایی را نمیدهد.
به عقیده شاعر این مجموعه «شعر امروز با توجه به بحران مخاطب در برابر داستان امروز در موقعیت عقبنشیـنی است، اما قابلیت آن را دارد که شیرازهی داستـان را در ریختمان خود کریستالیزه کند، در این سبک، مرز میان داستان و شعر، شکسته شده، یعنی داستانها از صافی سحرآمیز تغزّل میگذرند و این دیگر یک نظم بیرونی نیست، بلکه حالتی درونی است که بر شاعر تأثیر میگذارد و یک وجود درونی را به شعّریتی قابل ترجمه تبدیل میکند».
«قایق ماهیگیر» اولین غزل جدی آذرپیک است. نقشه و سارا در این مجموعه، شعرهایی هستند که شاید کمی با موضوع کلی کتاب فرق دارند چون شاعر اعتقاد دارد که آنها را فقط باید انعکاس داد و اگر کسی بخواهد در این واقعیتها، با جلوههای ویژهی شعری دست ببرد. به خودش خیانت کرده است.
آنچه که گفته شد، بیشتر به صورت یک بیانیه تنظیم شده است و در واقع، نشاندهنده حضور همزمان و پیشرفته زبان، به همراه تکنیکهایی مثل فرم، در ساختی امروزی و محکم است. به هر حال این جریان یک نوع سبک کار زبانی منشعب شده از شعر مدرن است، که برتریها و امتیازات و خصوصیات خاص خودش را دارد. امید که این درآمد، توانسته باشد در معرفی جریانی خلاق به نام «غزل مینی مال» مفید واقع شود.
و با آرزوی اینکه این سبک بتواند با پایایی و مانایی خویش، گامی در خور ادبیات شکوهمند این سرزمین بردارد و در جهت کم کردن فاصله انسان معاصر با مفاهیم و ارزشهای والایی مثل شعر، عشق و آزادی کاری سزاوار انجام دهد.
مسئول کمیته آموزش کارگاه شعرجوان نیلوفر
«هادی راد ناصر»
تیر ماه۱۳۸۰
«توضیحات و منابع »
۱- از میان نامه های فروغ – به احمد رضا احمدی – کتاب جاودانه تالیف : امیر اسماعیلی و ابوالقاسم صدرات ، انتشارات مرجان
۲- چگونه می توان شعر ساخت – ولادیمیرمایاکوفسکی – ترجمه ی هومان
کتاب زمان «ویژه ی هنر شاعری »-۱۳۵۴
۳- شعر بی سایه و ذهن های هزار تاویل ، « قسمت دوم» -آرش آذرپیک
روزنامه ی بیستون ، شماره ی ۳۳۹
۴- افسانه ی رنگ های دونادون- فرهاد حیدری گوران – انتشارات پانیذ
چاپ اول : ۱۳۷۹
۵- حرفهایی با فــروغ – گفتــگو با ایرج گرگین – انتشـارات نـوید
چاپ دوم ۱۳۶۸- رادیو تهران ۱۳۴۳
۶- از پیشاهنگان این موج می توان از :
دکتر حمیـدی شیرازی، نوذر پرنـگ، منوچهر نیستانی، حسین منــزوی، محمد علی بهمنی، ولی ا…درودیان، جعفر درویشیان و سعید بیابانکی نام برد.
تأثیر این جریان درکار غزلسرایان جوانی مانند: مجتبی صادقی، غلامرضا سلیمانی، حسن صادقی پناه، عادل سالم، شادروان بهمن کرم الهی، شادروان حسن باقری قهفرخی، محمد جواد شاهمرادی«آسمان»، سید مهدی موسوی، ابراهیم اسماعیلی، محمدرضا حاج رستم بگلو، جاوید محمدی، محمود رضا شالبافان، نجمه زارع، محمد علی پور شیخ علی، معصومه داوود آبادی، مهدی فرجی، هومن عزیزی، جوادزهتاب، پانتهآصفایی بروجنی، طاهره خنیا، حسین جلالپور، سعیدجلیلیهنرمند، شهلاشهبازیحسابی، مهدیجهاندار،حامد رمضانی، علیمحمد مؤدب، آرش فرزام صفت، مریم سقلاتونی، کورشکیانی قلعه سردی، امیرسنجوری، سیدحسن موسوی، علیرضا بدیع، علیرضااسماعیلپور، احمد فلاح، حامدشاهینمهر،مهدیرحیمی،محبوبه ابراهیمی،مهدی اشرفی، ریحانهرسولزاده، مرضیه فریدی مجیدی، فاطمه طالبی قانع، کاظم سبــزی،حسنگوهر پور، مهدیاحمدی،میثمحبیبیمتیـن، الــههقنبریتبار، مهریساداتموسوی مهدویان، مهدی خسروی، سحر امیری، مهدیه ورزنده، محسن عزیزی و سعید پیشدادی، نیز شایستهی تأمل است، البته تأثیر شگرف بزرگانی مانند «نادر نادرپور» را بر غزل مینی مال ایران نمیتوان نادیده انگاشت.
۷-موسیقی -در جستجوی نیشابور- زندگی و شعر شفیعی کدکنی تألیف : مجتبی بشر دوست، انتشارات ثالث و یوشیج –۱۳۷۹
۸- برای تحقیق بیشتر می توانید به کتابهایی مانند « جای پا تاآزادی » از سیمین بهبهانی رجوع کنید. تهران- انتشارات نیلوفر
۹- طلا در مس ، رضا براهنی – انتشارات کتاب زمان- چاپ دوم ۱۳۴۷٫
۱۰- مجموعه اشعار فروغ – انتشارات نوید چاپ اول ، فروردین ۱۳۶۸٫
۱۱- کتابهای «درها برای بسته شدن آفریده شد» و «مرد بی مورد» دو مجموعهی غزل از محمد سعید میرزایی، دارنده زبان رساتری در القای مفاهیم فرم هستند.
۱۲- کارگاه شعر جوان نیلوفر- نخستین کارگاه ادبی در استان کرمانشاه-با آغاز دهه هشتاد فعالیت رسمی خود را آغاز کرد.
برنامه دراز مدت این جمعیت-(شناخت، جهتدهی و معرفی ادبیات نوین) است. و دکترین آذرپیک با عنوان دیدگاه عریان- (حرکتی واژهگرا در یک ژانر نامتعارف، برای گذر از گردونهی کارمای متن، بازگشتی آوانگارد به اصالتی فرارَو)
هدف نهائی این تشکل بزرگ ادبی است.
[۱] مفاداین مرامنامه صرفا ادبی می باشد وخارج از هر گونه جهتگیری سیاسی- اجتماعی است.