خانه / کتاب های مکتب اصالت کلمه(orianism) / بین دو عشق از مهری مهدویان با مقدمه ی استاد آرش آذرپیک(قسمت اول)

بین دو عشق از مهری مهدویان با مقدمه ی استاد آرش آذرپیک(قسمت اول)

 

«چگونگی یک نگرش دانشورانه به عاشقانه‌های مهدویان»

 

به زعم این قلم، هرگونه تعریف از شعر- هر چقدر هم ظاهراً جامع- محدود ساختن این هنر متعالی در دایره‌ی بسته‌ی همان تعریف است، اما برای روشن کردن خاستگاه این ماهیت والا از وجود مقدس کلمه، آنچنان که پیشتر در یکی از مقالات خویش اشاره کرده‌ام، می‌توان با این تعریف خاص از شاعر به نتیجه‌ای در خور رسید که: شعرا لرزه‌نگاران دنیای بیرونی و درونی خویش و جامعه‌اند…

————————————————————————————————-

بـاد آمـد و دقیقــه‌ی عــاشق شــدن رسیـد

آقای «تـو» برای همیشه بـه «مــن» رسیـد

شمشیــر و اسب و نعــره زدن سهم مـرد شد

سیب و گلاب و بوسه شدن هم به زن رسید…

 

موسوی مهدویان مهری‌سادات ۱۳۴۸ک بین دو عشق/ نویسنده: مهری‌سادات موسوی مهدویان

انتشارات کرمانشاه

۸۰ ص                     ISBN

فهرستنویسی بر اساس اطلاعات فیپا.

۱- شعر فارسیک قرن ۱۴٫ الف. عنوان

  • مهری‌سادات موسوی مهدویان
  • مؤلف: «مهری مهدویان»
  • ویراستار: حسنا رسویار «نادیا»
  • انتشارات: کرمانشاه
  • شمارگان: ۱۰۰۰ جلد
  • نوبت چاپ: اول
  • قطع: رقعی
  • حروف‌نگار: حروفچینی قائم(عج) (سلیمی)

 

به نام خدا

بین دو عشق

مهری مهدویان

 

پیشکش به

مهربانیهای پدرم

که تکیه‌گاهی بود استوارتر از کوه…. آنگاه که از زمین فرو ریخت

در آسمانها

ناگاه دیدم:

« اکنون منم زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد”

———————————————————————————————-

«به نام حق»

 

«چگونگی یک نگرشِ دانشورانه به عاشقانه‌های مهدویان»

 

به زعم این قلم، هرگونه تعریف از شعر- هر چقدر هم ظاهراً جامع- محدود ساختن این هنر متعالی در دایره‌ی بسته‌ی همان تعریف است، امّا برای روشن کردن خاستگاه این ماهیت والا از وجود مقدس کلمه، آنچنان که پیشتر در یکی از مقالات خویش اشاره کرده‌ام، می‌توان با این تعریف خاص از شاعر به نتیجه‌ای در خور رسید که: شعرا لرزه‌نگاران دنیای بیرونی و درونی خویش و جامعه‌اند.

و قلم سراینده‌ی بزرگوار این مجموعه نیز با عنایت به تعریف فوق، لرزه‌نگاری می‌باشد که تراوشات هنری آن زائیده و حاصل استرسهایی‌ست که غالباً با قرار گرفتن شاعر در موقعیت معیارهای پارالل خلق شده‌اند.

 

تمام آثار هنری- ادبی را به طور کلّی می‌توان به چهار دسته‌ی اساسی تقسیم نمود:

۱-   آثاری که هم اهل فن می‌پسندند و هم خوانندگان عام.

۲-   آثاری که فقط اهل فن می‌پسندند.

۳-   آثاری که فقط خوانندگان عام می‌پسندند.

۴-   آثاری که نه اهل فن می‌پسندند و نه خوانندگان عام.

. . . و امّا با توجه به تقسیم‌بندی فوق‌الذکر به راستی جایگاه «بین دو عشق» در کجای این قصه قراردارد؟!

آیا می‌توان با اطمینان و ایمانِ کامل آن را در یکی از چهار دسته‌ی بالا قرار داد؟

برای روشن شدن قضیه بهترین راه ممکن آن است که نیم نگاهی بیندازیم به خود اثر و قضاوت را در نهایت به پای خوانندگان محترم از هر طیف می‌گذارم.

 

مهری مهدویان را بیشتر با آثاری می‌شناسیم که در راستایِ دکترینِ جهانشمولِ مکتب ادبی اصالت کلمه خلق کرده است.

کارهایی که با جرأت تمام می‌توانم اذعان کنم، برخی از آنها مانند فراداستانهای «زن شمع فروش» و «پروانه‌ی آتشی» می‌تواند در زمره‌ی شاهکارهایی بی‌بدیل در حیطه‌ی ادبیات معاصر ایران محسوب گردد. – رجوع شود به کتاب «جنس سوم»-  ولی داستانِ «بین دو عشق» چیز دیگریست، در اینجا مهدویان صرفاً یک شاعر است و آثارش کارهایی حسی- تغزّلی.

لطفاً به مثلث زیر نگاه کنید:

نگارنده

 

 

ادبی‍ت اثر                            خوانندگان عام

 

در راستای مثلث مورد نظر باید گفت؛ شاعر «بین دو عشق» می‌خواهد راه میانه را برگزیند یعنی نه چندان به ادبی‍ت اثر به صورت کاملاً حرفه‌ای نگاه کند که از ارتفاع سویه‌ی ارزشمند خوانندگان عام بکاهد تا به ضلع دیگر یعنی «ادبیت اثر» نزدیک و نزدیکتر گردد و نه بلعکس. اگر چه به زعم من کاملاً مشهود است که وی در بیشتر مواقع جانب ضلع خوانندگان را می‌گیرد، ولی این امر سبب نمی‌شود که آثارش کاملاً از آرایه‌ها، فنون ادبی و زبان غنی و هنری برخوردار نباشد، زیرا مهدویان یک شاعر غریزی است، پس قلمش- حتّی اگر خود هم نخواهد- به نوعی «مراقبه‌ی شناور در متن» گرایش دارد، اگر چه تعالی پتانسیل‌های نهفته در این «مراقبه‌ی شناور» به قدرت آثارش در مکتب ادبی اصالت کلمه «orianism» نباشد. بنابراین برای واکاوی بیشتر این موضوع بهتر است با توجه به دیدگاههای مطرح در چند مکتب بزرگ در نقد، توّرقی هر چند گذرا داشته باشیم در این دفتر.

من نام هنری این مجموعه شعر را یک «اتوبیوگرافی اکسپرسیونیستی» می‌گذارم، امّا چرا اتوبیوگرافی و چرا اکسپرسیونیستی؟!

اتوبیوگرافی خلاصه و مفید، یعنی شرح حالی که خود شخص بنویسید و این دفتر آنچنان که خود شاعر هم بارها اشاره کرده است، انعکاس دقیق زندگی اوست که در جامه‌ی هنر به استحاله تن داده است.

ولی چرا اکسپرسیونیستی!؟

شادروان رضا سیدحسینی در «مکاتب ادبی» می‌نویسد: «کلمه‌ی اکسپرسیون Experssion از دو قسمت ex که پیشوند به معنی «خارج» است و perssion به معنی فشار و فشردگی تشکیل شده است، این کلمه در زبان‌های اروپایی معانی متعدد دارد، هم به معنی بیان، عبارت، اصطلاح و حالت قیافه است و هم به معنی ابراز حالات درون و بالاخره به معنی فشردن است. از آن نوع که میوه‌ای را بفشارند تا آبش دربیاید، عنوان «اکسپرسیونیسم» در واقع ناظر به دو معنی اخیر است.

در فرهنگ فرانسوی «لیتره» می‌خوانیم: عرق کردن بر اثر اکسپرسیون به قطره‌های عرقی گفته می‌شود که بر چهره‌ی کسانی که از درد شدید رنج می‌برند و به ویژه بر چهره‌ی محتضران ظاهر می‌شود.»

و حال با عنایت به تعاریف بالا اظهر من الشمس است که منظور من از خلق عنوان «اتوبیوگرافی اکسیرسیونیستی» برای «بین دو عشق» چیست.

با اینکه این دفتر -که چکیده‌ای از دفتر اصلی عاشقانه‌ها‌ی شاعر است- مجموعه‌ای حسی است و قاعدتاً در اینگونه آثار تکیه پیش و بیش از آنکه بر روی «فرم» باشد بر دوش محتوی «thematics» است، بر همین اساس نقد فرمالیستی آنگونه که بینشمندان و دانش‌مردان روسی در این مکتب عظیم نقدی معتقدند، در تحلیل موشکافانه و هنرمندانه‌ی این قبیل متون ناتوان می‌نماید، زیرا به اعتقاد بنیان‌گذاران این نحله مانند جناب شکلوفسکی «هنر همواره از زندگی جدا بوده است». امّا با توجه به شگردها، تمهیدات و تکنیک‌هایی که به اعتقاد فرمالیست‌ها باعث ادبیّت اثر خواهد شد و موجب عدول از زبان هنجار و دست یافتن به گونه‌ای زبانِ فراهنجاری می‌شود.

آثار مهدویان سرشار از اینگونه هنرنمایی‌ها و قدرت‌نمایی‌های طبیعی و استادانه است که در آن این تعریف مشهور فرمالیستی که شعر را به مثابه‌ی حادثه‌ای در زبان معرفی می‌کند، به منصه‌ی ظهور و عمل می‌رسد؛ مانند تکنیک «Foregrounding» که از دستاوردها و کشف‌های مکتب فرمالیستی پراگ است و آثار مهدویان سرشار است از انواع این شگردها که موجب مکث هنری در روانی کلام خواهد شد و انرژیهای نهفته و ناگفته در لایه‌های مستتر زبان‌را فراتر از تعاریف‌دستوری‌در فرامتن اثر برای ذهن‌های هزار تأویل آزاد و استخراج می‌نماید.

بنده با اینکه در کلی‍ت این نوشتار به منظور آزاد گذاشتن ذهن و حس خوانندگان در خوانش مجموعه، به هیچ وجه قصد آوردن مثال از متن کتاب را ندارم اما در اینجا خود را ناگزیر از ذکر چند نمونه می‌بینم:

 

بـاد آمـد و دقیقــه‌ی عــاشق شــدن رسیـد

آقای «تـو» برای همیشه بـه «مــن» رسیـد

شمشیــر و اسب و نعــره زدن سهم مـرد شد

سیب و گلاب و بوسه شدن هم به زن رسید…

 

. . . من را شروع کن تو در ایـن متنِ ناگهـان

مـن را جدا بکن تو از این گوشه‌ی جهان . . .

 

. . . و سنگ‌سنگِ مرا سمت شیشه خواهی بُرد

چـه حیف اینکه مرا بـی همیشه خواهـی بُـرد

شکست مـی‌خـورم از عشق، هـر ستـاره تـو را

بیـا گـره بشـوم در خـودم دوبــاره تـو را . . .

 

به طور کلی آشنایی‌زدایی‌ها و غریب‌سازیهایی که در متون این دفتر وجود دارد، باعث خواهند شد که واژگان بر اساس اصل «جور دیگر دیدن» از خط ماُلوف و هنجار و دایره‌ی عادات معمول و نخ نما خارج شوند و انرژیها و پتانسیل‌های تازه و بکری از وجود مقدس آنها بتراود.

 

به اعتقاد ساختارگرایانی مانند «هاریس»؛ «آنچه متن می‌گوید اهمیتی ندارد، اصل این است که متن چگونه از نظر مرفولوژی ساخته شده است.»

از لحاظ مکتب ساختارگرایی «Stuctutalism» تمام اجزاء آثار ادبی مهری مهدویان در این دفتر از «فونیم‌ها» گرفته تا محتوا، قالب، بافت و نوع موسیقی و … همه و همه در خدمت یک کلّ فراتر از اجزاء هستند که این پروسه‌ی گشتالتی در زلال‌ترین و صمیمانه‌ترین حالت ممکن شعریتی سهل و ممتنع را سامان می‌دهد، به عبارت دیگر، تمامیت اجزاء به هم‌پیوسته‌ی این اشعار بر پایه‌ی اصل بنیادین در خور بودن «Decorum» در خدمت کلیت اثر هستند.

از مهمترین تکنیک‌هایی که مورد توجه ساختارگرایان است و این دفتر لبریز آن است، شگرد تقابل‌های ‌دوگانه «binary oppostions» است. تقابل‌های فمنیستی میان «زن و مرد»، «ادبیات و زندگی مشترک» «عشق و رسوایی»، «آرمان و سنت» و … که روشن‌ترین دلیل این ادعا مفهوم نام کتاب یعنی «بین دو عشق» است.

 

با آنکه با عنایت به آراء پسا ساختارگرایانی همانند ژاک‌دریدا، این آثار متونی باز هستند، ولی به هیچ وجه کهکشانی از دال‌های سرگردان و سردرگم در دایره‌ی رمزگان زبان نیستند. و گاه خوانندگان حتّی به راحتی یک متن ارجائی با اشعار ارتباط برقرار می‌کنند، بدون آنکه، شعریت اثر به گونه‌ای کاملاً هنرگریزانه و ادب‌ستیزانه زیر سؤال برود. با توجه به آراء جدید در مکاتب هرمسی «Hermeneutics» خواننده کاملاً در قرائت اثر آزاد است و هیچ قرائتی نمی‌تواند بر دیگری رجحان داشته باشد، زیرا این جنبش‌ها قاطعانه اعلام کرده‌اند که هیچ معنایی در متن نمی‌تواند قطعیت داشته باشد، امّا این اصطلاح بر ساخته جناب دکتر رولان بارت یعنی «مرگ مؤلف» هرگزاهرگز نخواهد توانست دلیلی موجه و سرپوشی مجلل برای انواع قرائت‌های سطحی، بی‌ریشه، غیر علمی و پریشان‌گون باشد. زیرا آنچنان که خود در «بیانیه‌ی دوّم مکتب ادبی اصالت کلمه» در توضیح کوتاهی در باب اصطلاح «شهادت مؤلف» اشاره کرده‌ام:

همانگونه که کلمه ابعاد بی‌نهایتی دارد، بنا بر همین اصل مهم، تأویل و نقد یک متن هنری فقط بر اساس یک یا چند دیدگاه خاص، بی‌گمان محدود ساختن نگرش ما به کلمه در هنگام خوانش اثر است، یعنی همانگونه که نمی‌خواهیم نگرشمان را در هنگام و هنگامه‌ی سرایش و نگارش یک متن هنری در یک یا چند شریعت خاص ادبی محدود و محصور نمائیم، نمی‌خواهیم که در هنگام خوانش و نقد آن متن نیز نگرش خویش را در یک یا چند بُعد خاص محدود و محصور کنیم. البته بایستی ناگفته نگذاشت که هرمونتیک هر مکتب و نوع و سبکی خاص همان نحله یا ژانرهای مشابه آن است و یک نوع نسخه تأویل را برای تمام آثار ادبی نباید و نمی‌توان تجویز نمود – زیرا این عین مطلق‌اندیشی است، حتّی اگر لباس نسبی‌گرایی بر تن داشته باشد- پس به گونه‌ای بسیار کلی و گذرا می‌توان به پنج نوع ژانر تأویلی اشاره نمود. البته و صد البته نباید از استثناء‌ها چشم‌پوشی کرد.

۱- تأویل عمیق: که در آن به علّت عمق محتوایی متن، لایه‌ی اولیه دارای تأویلی‌ست که تکامل بیشتر آن در لایه‌ی ثانویه و تأویل آن تحقق می‌یابد و بدین ترتیب هرچقدر دایره‌ی رمزگان متن عمیق‌تر باشد، تأویل‌های بیشتری می‌توان از آن داشت. ما در این شاخه هیچگاه با تضاد بنیادین در تأویل یک مفهوم روبرو نخواهیم شد که قرآن کریم به عنوان عالی‌ترین مصداق این نوع، متن مقدس خویش را ذوبطون خوانده است.

۲- تأویل قطعی: که در آن بیش از یک برداشت از اثر امکان ندارد و این ربطی به موضوعی بودن یا پیچیده نبودن اثر ندارد، یعنی نیّت مؤلف در متن اظهر من الشمس است.

۳- تأویل ظنّی: که در آن با آنکه بیش از یک برداشت امکان‌پذیر است، امّا اکثریت قاطع بر سر یک برداشت خاص توافق کلی داشته و به گونه‌ای علمی و مستند آن را موثق‌تر می‌دانند.

۴- تأویل‌ شکی: که در آن می‌توان دو یا چند قرائت در دایره‌ی رمزگان متن داشت که هر کدام می‌تواند در جای خود موثق باشد و در عین حال هیچ‌کدام قطعی هم نباشد و البته تعداد این تأویل‌ها محدود است.

۵- تأویل وهمی: که در آن هر کس می‌تواند از اثر برداشتی خاص خویش را داشته باشد و نظر هر کس فقط می‌تواند برای خود وی موثق باشد و لاغیر.

 

حال قضاوت را در مورد ژانر یا ژانرهای هرمسی آثار این مجموعه بر عهده‌ی خوانندگان و منتقدان عزیز می‌گذارم، با این اشارت کوتاه که عشق این انسانی‌ترین و بی‌واسطه‌ترین نوع ارتباط انسانها با یکدیگر، بنیادین‌ترین و اساسی‌ترین محور اشعار مهری مهدویان است، همان عشق راستین و آتشینی که می‌تواند به نوعی پیش‌فرض مشترک همه خوانندگان آثار عاطفی وی باشد، زیرا به راستی برخی ابیات با آنکه شعریت ناب خود را حفظ کرده‌اند، به روشنی دارای معنای نهایی هستند و حتّی برخی ابیات با آنکه گاه جامه‌ی تمثیل نیز بر تن کرده باشند در دایره‌ی تأویل قطعی قرار می‌گیرند و این ویژگی هرگز لطمه‌ای به ادبیّت متن نزده است، زیرا تمامی ژانرهای ادبی همانند آثار جویس و ویرجینیا وولف نسبی نیستند که بتوان آنها را از دریچه‌ی زیبا، پایا و امّا محدود نقد شالوده شکن مورد تدقیق و بررسی قرار داد که البته می‌توان نمونه‌هایی از این نوع را نیز در این مجموعه یافت.

نشانه‌ها و سمبل‌هایی شخصی در آثار مهدویان هست که آثار او را از گونه‌های حتّی کاملاً مشابه متمایز می‌کند، یعنی دالهایی که مدلولهای تأویلی آنها باعث نوعی رمزگان یکپارچه در دنیای فرامتنی نوشته‌ها خواهد شد. بنابر این خصیصه هرگز نخواهیم توانست با نقد صرفاً امپرسیونیستی به شناخت همه‌جانبه از این اشعار دست یابیم، با آنکه لذّت و سکر آنی که از خواص مورد تأیید نقد مورد نظر است، نخستین حادثه‌ای است که پس از مطالعه یا شنیدن این متون به ما دست خواهد داد.

با اینکه غالب آثار این مجموعه در زمره‌ی شعر غنایی یا لیریک «Lyric» قرار دارد و این دسته از آثار ادبی، بهترین و درخورترین گزینه برای جولان مؤلفه‌های مکتب نقد نو (New criticism) به شمار می‌آید، با اینهمه حتّی با دقّت در دیدگاههای نقد نو نیز به سهولت می‌توان دریافت که چگونه معنا در بافتار و ساختار ارگانیک این آثار، معادل عاطفی اندیشه‌های شاعریست که می‌توان او را بدون هیچ‌گونه پیش‌فرض و پیش‌شناختی، آنگونه که بایسته و شایسته است شناخت، یعنی بدون آنکه پیشاپیش جنسیتش را، مذهبش را، ملیتش را، علایقش و تعلقات قلبیش را و در کل خصایص، خصایل و حتّی ذمائم روحی، روانی، سنی، زمانی و… وی را بدانیمک تمام این ویژگیها را به روشنی و بی‌واسطه درک نمائیم، آنگونه که محتمل است کشف برخی از آنها حتّی خود سراینده را نیز به شگفتی وا دارد!

با آنکه به هیچ وجه کارایی و اهمیت مکاتب نقد روانشناسانه‌ی فرویدیستی و آدلریستی را در تحلیل زوایای عریان و پنهان این دلنوشته‌ها انکار نمی‌کنم، حتّی اعتقاد دارم که می‌توان با نظر به نوع و جنس آثار این شاعر گرانمایه شاهد نقدهایی در خور و شایگان در این زمینه‌ها بود:

با عقده‌های خفته‌ی در خود شکفته            در هایهوی برگ‌ریزان گل کنم باز

با اینهمه من شخصاً با نقد اسطوره‌گرا و آرکی تایپی «Arechetypal» به ویژه پارادایم یونگیستی این متون موافق هستم.

«آنیموس» این چهره‌ی والای مردانه در لایه‌های ناخودآگاه جمعی این بانوی شاعر به نحو مشخصی نمود عینی پیدا کرده است.

این آنیموس به اشکال مختلف امّا مشخص، استحاله یافته است و غالباً چهره‌ی معشوق رئال وی را گرفته و محور روابط ناز و نیازمدارانه‌ی این متون می‌باشد، البته این آثار از دیگر ابزارهای شناخت در این نحله از نقد مانند تدقیق در چگونگی تبدیل (من) ، «Ego» به «Person» نیز خالی نیست.

با نظر به مذهب شاعر، پروتوتایپ‌ها «Prototype» در دیدگاه مهری سادات موسوی مهدویان همان معصومین و شخصیت‌های مقدس در مذهب شیعه اثناعشری هستند که وی ارادت بی‌شائبه‌ی خویش را به آنها به نحو صمیمانه و بسیار خاضعانه‌ای نشان داده است:

«بیا و ضامن من باش تـا رهـا بشـود                           دلم کنیـز سراپـرده‌ی شمـا بشـود»

امّا با خوانش گذرای این دفتر به راحتی می‌توان دریافت که کارآمدترین و وسیع‌ترین نحله‌ی نقدی برای واکاوی و بررسی اشعار مهدویان نقد فمنیستی است که البته برای اثبات این ادعا لازم نمی‌بینم هیچ مثال مشخصی ذکر کنم بجز تمام این مجموعه از الف تا یاء آن:

آری منم کسی که مرا تا سرشته‌اند                              آدم‌تـر از تـو نـام مـرا زن نوشته‌اند!

از نکات برجسته‌ای که در این مجموعه به چشم می‌آید، علاوه بر وحدت ارگانیک آثار با تمام فراز و نشیب‌های یک اثر حسی- عاطفی و فصاحت و بلاغت مطلوب و تحسین‌برانگیز، بسامد بالای برخی واژگان و تعابیر در عاشقانه‌های مهدویان است که به آنها در کل یک وحدت درون‌ساختی- برون‌ساختی بخشیده است. به علّت بسامد بالا حتّی می‌توان گفت به صورت کلید واژگانی برای ارتباط ادراکی-دیالکتیکی خواننده با متنیتِ متن درآمده‌اند.

نکته‌ی دیگری هم که می‌توان به آن نظر داشت، نگاهِ بکر و دیگرگون به تلمیح‌های گذشته و استخدام برخی تلمیح‌های تازه‌نفس در حرکت زلال و سیّال آثار وی است.

نبایستی ناگفته گذاشت که برخی متون این دفتر مانند: «دامچاله» و «غرلمینی‌مالها» را می‌توان به گونه‌ای جدی بر پایه‌ی دیدگاههای نقد جامعه‌شناختی مورد تدقیق و بررسی قرار داد، با آنکه آتمسفر عاشقانه‌ی مسلط بر فضای تمامیت مجموعه شاید در نگاه نخست ما را در این باب دچار تردید سازد.

از این قضایا که بگذریم، چیزی که بیش از دیگر موارد به چشم می‌آید، دو کار متفاوت با یک عنوان نامتعارف در این مجموعه است: «غزلمینی‌مال».

به اعتقاد من، مهدویان با این دو اثر می‌خواهد به خواننده‌ی اشعارش گوشزد نماید که با یک شاعر معمولی و خنثی‌گرا طرف نیست که فقط غلیان برخی احساسات خویش را به لباس شعر درآورده است، بلکه با قلمی هویت‌یافته، آوانگارد و متفاوت روبروست که قدرتِ قلمی او چیزی فراتر از حتّی آن کسی که وی را در این دفتر به رُخ مخاطبین کشیده است.

مهری مهدویان در «نشریه‌ی همدلی- چاپ اهواز، یکشنبه ۷ اسفند ماه ۱۳۸۴- شماره‌ی ۱۸۲» در مقاله‌ای مفصل با عنوان نگاهی کوتاه به جنبش «غزلمینی‌مال» در ایران، که نقدی بود بر کتاب «لیلازانا- دختر اسطوره‌های سرزمین من» اثر این قلم، در مورد این جریانِ پیشرو می‌نویسد: «داستانِ مینی‌مال کوتاهترین ژانر داستانی مطرح در ادبیات جهان است که با افراط بیش از حدّ در ایجاز یعنی با شعار «کم هم زیاد است» بیشترین بار روایتی را بر دوشِ واژگان می‌گذارد. این قالب بستر واژگان ماتریالیستی است و با عینیت‌گرایی‌های افراط‌گرایانه در یک کلام ارائه‌دهنده‌ی داستانهایی با پیرنگهای ساده، خشک، بی‌روح و یک لایه است.

این ژانر با وجود شباهتهایی ظاهری که با برخی شبه داستانهای کوتاه «داستانک‌ها» در ادبیات عرفانی ما دارد، در اصل زاییده فرهنگ و دیدگاه رئالیستی مردمان مغرب‌زمین است.

… و امّا غزل، ققنوسی‌ترین ژانر ادبیات ایران که به قول شفیعی کدکنی «قالبی است با ظرفیت‌های بی‌نهایت» در این قالب واژگان دارای شدیدترین و زیباترین بار عاطفی- تغزلی می‌شوند و دقیقاً بالعکس مینی‌مال کاملاً زنده و پرتحرک است. این قالب مطرح با وجود مشابه‌هایی در ادبیات مغرب‌زمین، کاملاً زاییده‌ی فرهنگ ایده‌آلیستی مردمان این سرزمین اهورایی است.

مهدویان در ادامه می‌افزاید: «… و حال این پرسش مهم پیش می‌آید که این ژانرهای مستقل ادبی که از همه لحاظ چه فلسفی و چه حتّی قالبی با هم در تضاد کامل هستند آیا می‌توانند با عنایت به ظرفیتهای مستتر درونی- بیرونی و متنی- فرامتنی خود با هم نوعی همزیستی توأمان داشته باشند؛ که این امر را می‌توان در دو مکتب بزرگ فکری به تدقیق و کنکاش نشست.

۱- مکتبی هگل «Hegelianism» با پیش کشیدن پیشنهاد «تز»، «آنتی‌تز» یعنی تأثیر فوق‌العاده یکی بر دیگری برای پیدایش «سنتز»؛ که بیشتر نفی یکی از آنها «تز» به نفع دیگری «آنتی‌تز» برای تحقق پروسه‌ی حرکت در جهان است.

۲- مکتب ادبی اصالت کلمه «Orianism» با پیشنهاد تئوری «جنس سوم» یعنی سطحی و روبنایی دانستن تضاد «تز» و «آنتی‌تز» در پروسه حرکت و در نتیجه فراروی هدفمند و تعالی‌گرایانه‌ی آنها بدون غلبه‌ی یکی بر دیگری برای رسیدن به وحدتی گشتالتی در زیربنا که در ادبیات این حقیقت بنیادین، وجود مقدس کلمه است.

مهری مهدویان، در قسمتی دیگر از این مقاله‌ی علمی می‌نویسد «این حرکت رندانه را می‌توان با توجه به زاویه‌ی نگاه نگارنده- در غزلمینی‌مال- نوعی هایکوی بسیط و تکامل‌یافته خواند، به هر حال زایش ژانر سهل و ممتنع غزلمینی‌مال را می‌توان اعتراضی انقلابی دانست علیه دو رویکرد غالب در غزلِ امروز ایران، الف) غزل شبه رومانتیک و نئوکلاسیسم ب) غزل سورئال و شبه پست مدرنیسم. وی با توجه به آثار مجموعه‌ی لیلا‌زانا در ادامه اضافه می‌کند «از دیگر اله‌مانها و مؤلفه‌های غزلمینی مالِ «آرش آذر پیک» می‌توان به عدم وجود واژگان مخفف، وجود برخی فرمهای به ظاهر منسوخ در غزل که به شکلی کاملاً نوین و استحاله یافته مورد استفاده قرار گرفته‌اند، به حداقل رساندن ترکیب‌سازی و عدم ترکیبات جدول ضرب‌گونه، به حداقل رساندن جلوه‌های ویژه‌ی شعری که متأسفانه امروز با نام کشف و شهودهای بی‌بدیل شعری به ادبیات ما قبولانده شده‌اند و مهمتر از همه اینها می‌توان به قابل ترجمه بودن آثار اشاره نمود، که در صورت ترجمه پتانسیل‌های اصلی ادبی خویش را به هیچ وجه از دست نمی‌دهد.»

 

شاید خالی از فایده نباشد، با توجه به مکتب «اگزیستانسیالیسم» نیم‌نگاهی بیندازیم به غزلمینی‌مال «پروانه‌ی آتشی».

از نام پارادوکسیکال این اثر، ناتمام ماندن بیت پایانی در یک مصرع و سایر خصایص ادبی آن به ویژه فضای رئال امّا پلی‌فونیک «غزلمینی‌مال» بگذریم.

اثر روایتگر دختری فراری است که به همین جرم در زندان به سر می‌برد، وی وقتی خبر آزادی خود را می‌شنود هراسان و ملتمسانه از زندانبان می‌خواهد که باقی زندگیش را در همان زندان بگذراند که موافقت نمی‌شود، به ناچار آنجا را ترک می‌کند و یکباره خود را بر سر یک دوراهی می‌یابد، یک راه به سوی خانه‌ای که شاید بنا بر فضای اثر بتوان گفت جبری مرگ‌آفرین بر آن حکمفرماست و یک راه نیز به سوی شهری سیاه، که فساد و… در آن بیداد می‌کند، در پایان، راوی به خواننده گوشزد می‌کند که پروانه هنوز بر دوراهیست!

اکنون با توجه به ماجرای فوق سری می‌زنیم به فلسفه‌ی ژان‌پل سارتر از پیشوایان طراز اوّل اگزیستانسیالیسم. وی اعتقاد دارد که انسان جبراً آزاد آفریده شده است، بنابراین مجبور به انتخاب است، زیرا با هر انتخاب برای خود و جامعه تصمیم گرفته است و…

و در این راستا حکایتی نقل می‌کنند که یکروز یکی از مریدان این شیخ مغربی به خدمت ایشان شرفیاب می‌شود و عرض می‌کند: من جوانی میهن‌پرست هستم و در این شرایط که وطنم مورد تجاوز واقع شده است، وظیفه‌ی خویش می‌دانم که به دفاع از سرزمینم به میدانِ نبرد بشتابم امّا از آن طرف من تنها فرزند مادرم هستم، مادری که در تمام دارِ دنیا فقط مرا دارد و اگر به جنگ بروم حتماً مرا آق می‌کند! حال شما چه می‌فرمایید کدام را برگزینم؟

ژان پل سارتر در جواب می‌گوید «فرزندم، هر کدام را که می‌خواهی انتخاب کن و مطمئن باش که انتخاب تو درست است» و اکنون من از جانب سرکار خانم مهری مهدویان از جناب آقای ژان پل سارتر یا وارثین دو آتشه‌ی ایشان، می‌پرسم که به راستی شما برای خانم پروانه‌ی آتشی چه نسخه‌ای تجویز خواهید کرد؟ به هر حال مهم نیست زیرا در هر صورت این دختر بیچاره قربانی خواهد شد… بگذریم، در پایان بهتر است اندکی با سراینده‌ی مجموعه ی «بین دو عشق» آشنا بشویم.

ایشان در مصاحبه‌ای جنجال‌برانگیز که در مورخه‌ی «چهارشنبه ۸ تیرماه ۱۳۸۴، شماره ۱۹ با روزنامه صدای آزادی- کرمانشاه» انجام داده است در مورد خود می‌گوید:

«اگر بخواهید از «من بیرونی» و ماهیت‌های غالباً اجباری خود سخنی به میان آورم، اصلی‌ترین نشانه‌های شناساننده‌ی آن چنین است، مهری سادات موسوی مهدویان، زادگاه کرمانشاه، در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۴۸ سالروز انقلاب مشروطیت به دنیا آمد.

و در جای دیگر این مصاحبه در جواب این سؤال که از کی وارد عرصه‌ی ادبیات شده‌اید!؟ می‌گوید: «از نیمه‌ی دوّم دهه‌ی هفتاد به گونه‌ای حرفه‌ای وارد عرصه‌ی شعر شدم، البته پیش از آن نیز به صورت ذوقی و فردی در زمینه‌ی ادبیات داستانی فعالیت‌هایی داشتم، اما اگر حقیقتش را بخواهید نه دنیای شخصی و بسته‌ی الهه‌ی شعر و نه عالم محدود و تصنعی الهه داستان هیچکدام هیچگاه نتوانستند، آنچنانکه بایسته و شایسته است، چشمه‌ای خوشگوار و ماندگار برای روح همواره تشنه‌ی من فراهم آورند تا اینکه به خواست خدا با بنیانگذار دکترین ادبی اصالتِ کلمه جناب آقای آرش آذرپیک و اندیشه‌های متعالی و امیدبخش ایشان آشنا شدم و…»

 

لازم به ذکر است که سال ۱۳۷۹ پس از تنها شش ماه فعالیّت جدی و حضور مهری مهدویان در شعر، از سوی اساتید شعر استان، عنوان بانوی شعر کرمانشاه به ایشان اطلاق گردید امّا وی هیچ‌گاه به این عناوین سطحی و زودگذر فریفته، وابسته، دلبسته و غره نشد.

شاعر «بین دو عشق» در پایان آن مصاحبه به عنوان مؤسس و مسئول نخستین کارگاه ادبی تاریخ استان کرمانشاه نیلوفر هدف نهایی این تشکل بزرگ ادبی را ترویج و تثبیت مکتب ادبی اصالت کلمه در ادبیات ایران زمین می‌داند.

به هر حال نیت من در این مقدمه- تا آنجا که مقدور بوده است- تلاش برای ارتباط بی‌واسطه امّا دانشورانه‌ی خوانندگانِ عزیزتر از جان این اثر، با متنیت متن آثار بود، نه دفاع متعصبانه و حسی از آنها، «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!»

 

 

 

 

سپاسمند: آرش آذرپیک

۱۴مرداد ماه ۱۳۸۸

کرمانشاه

————————————————————————————————-

مثنوی ها:

 

«حج فقیرها»

برای ضامن غریب‌های عالم حضرت امام رضا(ع)

۱

 

قسم به حرمت آن گنبد طلا آقا
دلم گرفته برای غم شما آقا
دلم گرفته کبوتر کبوتر از دوری
غمی نیامده هرگز فراتر از دوری
چه می‌شود که شبی از خودم رها بشوم
دوباره زائر حج فقیرها بشوم
حرم‌نشین تو ماندن سعادت محض است
همیشه نام تو خواندن عبادت محض‌است
تو اوج قصه‌ی معراج، من حضیض زمین
مرا بسوی خودت می‌بری عزیزترین!؟
حضور پاک تو در دل تجسم صبر است
برای تنگی چشمان آسمان ابر است
اگر چه دست زمان از تو دور کرد مرا
شمیم یاد تو لبریز نور کرد مرا
صدا بزن دل من را که جان بگیرد باز
به «یا رضا»ی بلندی توان بگیرد باز
دلم مسافر این جاده است باور کن
دلم غریبه، دلم ساده است باور کن
بسوی اوج تو از این سقوطهای سیاه
برای پر زدن آماده است باور کن
دلم به راه تو سرداده است با من باش
سرم به عشق تو دل داده است باور کن
دلم عریضه‌ی غمهای شهر زائرهاست
دلم عصاست و اینجا زمین ساحرهاست
بگیر دست مرا، آسمان‌ترین پرواز
که با تو پُر شوم از عاشقانه‌ی اعجاز
تو آمدی که به لب تشنگان سبو بدهی
به خاک پارس کریمانه آبرو بدهی
به یمن نام تو شعر و سخن تبرک یافت
به یمن آمدنت خاک من تبرک یافت
ببین که بی تو دل من اسیر اوهام است
حضور عشق تو معنای رستن از دام است
بیا و ضامن من باش تارها بشود
دلم کنیز سراپرده‌ی شما بشود

اولین کنگره شعر رضوی

مشهد مقدس

۱۶/۱۰/۸۲


«آقا سلام!»

۲

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آقا سلام حال شما؟ حال من بـــد است

آواز و عشق بر لب و قلبم کپـک زداست

قصر بلور قصــه فقط یک حبــاب بــود

شهزاده‌ای که می‌رسد از راه خواب بــود

دریا نبـــود و ماهی مسلـول جـان سپرد

باد لجــوج روح مــرا تکــه‌تکـــه بـرد

آقـــا ببین بـه بخت بــزرگم لگـد زدند

نامـردها بــه سینـه‌ی من دست رد زدند

گفتند اگـر هوای غزل کرده‌ای- بمیــر!

گفتند اگـر تــرانه بغل کرده‌ای- بمیــر!

از بیم آنکــه یـاد تـــو را بـــر لب آورم

از بیم آنکــه نـام تـــو را یک شب آورم

حتا بـه مـــن اجـــازه رؤیــا نمی‌دهند

آیینه‌ی همیشـــه مـــن را نمـــی‌دهند

آخــر بگـو ستـــاره اقبال من کجاست؟

در حافظ زمانه‌ی تـو فـال من کجاست؟

عینک به روی طاقچه/ خودکار روی میز

– امروز قهوه می‌خوری؟- آری دو تا بریز!

آری دوتا که این‌همه تنها شدن بس‌است

اما کمــی یواشتر اینجـــا هوا پس است

آرام‌تـــر کــه بــا همــه بی‌گناهــی‌ام

پی بــرده‌اند اینکـــه سر یک دوراهی‌ام

بین دو عشق مانـــده و بـدنام مانــده‌ام

بیچــاره مـن که تشنه و ناکام مانــده‌ام

مــن کـه نه یک خیال شب‌آلوده داشتم

نه چوب لای چرخ کســـی مـی‌گذاشتم

من که ستاره بودنم از چشمهــا گم است

خطــی اگــر که داشته‌ام خط سوم است

من‌که همان شبی که وجودم سرشته شد

در مــن قداست گـل مــریم نوشته شد

بـودا هــزار مــرتبـــه آمــد سؤال کرد

نیلوفر تو را چه کسی پایمـــال کـــرد؟

با آنکه هر دو دیده‌ی من اشکبــار بــود

پاسخ سکــوت ســرخ مــن بیقـرار بود

از پل که… پس چرا به سرپل رسیــده‌ام

یعنــی چــه باز هم به تسلسل رسیده‌ام!؟

آقا کمک که دزد به فردای مـن زد است

حال و هوای قلب من این روزها بد است

از آفتــاب سهــم مـــرا یک نفر ربــود

از مــاه تــاب سهم مـــرا یک نفر ربود

در سایه ی الهـــه‌ی عــاشق‌کشی شبی

از شعــر نـاب سهم مـــرا یک نفر ربود

از دیده چشمهای تو/ از دست، دست تـو

از انتخاب سهم مــرا یک نفــــر ربــود

از هــایهـوی عشق شبـــانه کنـــار ماه

از اضطراب سهم مـــرا یک نفــر ربـود

در این سفر که اسب مـــرا هم گرفته‌اند

حتـــی از آب سهم مـــرا یک نفر ربود

از حال من دوباره نپرسید کـه بــد است

بُغضی بزرگ حنجره‌ام را گــــره زداست

اول شهیـد لشگر* عریان که ساده نیست

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* منظور طریقت ادبی عریان است که نشأت گرفته از عرفان باباطاهر عریان می‌باشد.

یک زن میان قلعه دیوان که ساده نیست

گفتنـی که می‌روی من از اینجا نمی‌روم

غیــر از طــواف معبـــد بــودا نمی‌روم

از دیده‌ممکن است ولی‌دل که دور نیست

آنکس‌که زنده شد به غزل ناصبور نیست

بالم اگــر چــــه بسته و پاهام خسته‌اند

پروانه‌هـای ذهــن مــن اینجا نشسته‌اند

از هــر چه دلخوشند عـــزیزان نخواستم

غیــــر از بهشت مکتب عریان* نخواستم

دانسته‌ای کــه جسم مــرا دار مــی‌زنند

خون مرا به صفحه‌ی دیـــوار مــی‌زنند

یک عده می‌رسند و به من سنگ می‌زنند

تهمت به ایـن غریبه‌ی دلتنگ مــی‌زنند

امــا بگــو میـــان خیــابــان بیــاورند

جســم مــرا تکیـده و بیجــان بیـاورند

حتــا بگــو کــه یک زن بدکاره بوده‌ام

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

* همانطور که گفته شد منظور orianism ادبی است که ریشه در عرفان اسلامی- ایرانی دارد.

تا ســراب داغ و آهــن جـوشان بیاورند

تا مردمـــی که سر به عقب راه می‌روند

بــر زخمهــای داغ مـــن ایمان بیاورند

تا کــور گـردد آنکه مرا بی‌ترانه خواست

یک زن فقط بـرای نگهبان خانه خواست

دیگر نپرس‌اینکه چرا دل چنین شد‌ه‌است

طوفان من برای چه خانه‌نشین شده‌است

با آنکه گفته‌ای کــه غلط فکــر می‌کنم

ایـن روزهـــا به آخــر خط فکر می‌کنم

این روزهـــا غــرور دلــم را شکسته‌اند

او را بــه چــارچــوبه اعــدام بستــه‌اند

ایــن روزهــا مجـــال سرودن نمی‌کنم

دیگــر هــوای مــاه ربودن نمـــی‌کنم

قلبــی که هیچگاه برای خودش نسوخت

از غم بــرای قامت خود جامه‌ای ندوخت

امــروز زیر بــارش ایــن بــرف ناگهان

همدرد دختری‌ست که‌کبریت می‌فروخت

امـــروز بعد از آن همه درهم‌ شکستگی

دارم بـــه خواب می‌روم از فرط خستگی

شاید کـــه خواب آمد و دل را جواب داد

یعنــی دوباره قــدرت یک انتخــاب داد

یک انتخاب تـازه که عصیان کنم در آن

پرواز را برای خــود آســـان کنم در آن

چشمــان تــو تجلـــی پــرواز بر زمین

لختــی بخــوان بـرای من آواز بر زمین

غـم را رهـا بکــن و بیـا رقص کـن مرا

شعــــری بخـوان و هلهله انداز بر زمین

بــا دستهای عاشقــی‌ات گیســوی مـرا

از انحنــای شانــه بکــن بــاز بر زمین

امشب بــه نــاز چشم تـو معراج می‌روم

فــردا بهشت مــی‌شود آغـــاز بر زمین

با آنکـه ماه تاب دو نیمه شــد و گذشت

امــا ببین تــو معجــزه را بـــاز بر زمین

از چــرخ چشمهـــای تو می‌گردد آفتاب

ای خنــده تـــو راز گــل نــاز بر زمین

یکبــاره آسمــان بـه تو سوگند می‌خورد

وقتــی که فاش می‌شود این راز بر زمین

شایــد که شب کنار تو تنها- ولی نه- آه

خــود را نمـــی‌کنم بـه تو ابراز بر زمین

مــن منتظــر کــه اوج بگیــرم کنار تو

شایــد که گـل کنم همه جا با بهار تــو

چشمم بــه راه، جــاده غریبـــانه منتظر

این چشمهــای با همــه بیگانــه منتظر

با شعلــه‌های رفتنت آیینــه پــر تـرک

در آرزوی آمــدنت خانـــــه منتظــــر

در حســـرت شمیم تـو بر شانه‌های باغ

چشم گل و پــرنده و پـــروانه منتظــر

حتــی بــرای گفتنت ای سـرنوشت من

امشب هــزار راوی افســانه منتظـــــر

ایــن واژه‌هـــا از آمدنت جـــار می‌زنند

در کــوچه‌هــــای این دل ویرانه منتظر

از آسمانت ای همـــه خوبـــی زمین بیا

یک شب بــرای ایــن من دیوانه منتظر

تقویم انتظار مـــرا باد پـــاره کـــــرد

چشمم بــه راه- جـــاده غـریبانه منتظر

کــی می‌شــود دوباره در آغوش گیرمت

مانند یک ستـــاره در آغـــوش گیرمت

کــی می‌شود رها شوی از دست آسمان

تــا مثل ماهپـــاره در آغوش گیـــرمت

خستـه شدم از این همه اتراق در سکوت

حاشــا به یک اشــاره در آغوش گیرمت

از دوری تـــو سوختم امـــروز در خودم

کــی مـی‌شود شراره! در آغوش گیرمت

هر شب دعات مـــی‌کنم اما خودت بگو

کــی مــی‌شود دوباره در آغوش گیرمت

درباره ی هنگامه اهورا

شاعر و داستان نویسِ عریانیست، عضو مکتب اصالت کلمه و دایره ی مطالعاتی قلم، مسئول روابط عمومی اصالت کلمه و دانش آموخته ی رشته ی مترجمی زبان انگلیسی

همچنین ببینید

خبر چاپ کتاب «توفان تر از تبسم (عاشقانه های یک فراندیش جوان) به قلم بانو یلدا صیدی»

  زمین دریاهایش خشک شد دل اهالی برای موج و توفان تنگ شده بود پس …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *