شعر فراگفتار یعنی همافزایی شعر زبانی و شعر بیانی در یک اثر که برای نخستین بار در شعر دههی ۷۰ توسط عالیجناب آرش آذرپیک پایهگذاری شد.
تولد ژانر غزل مدرن
در این دوران مردم دیگر بحثی از آرمان ها به میان نمیآورند، آرمان های اجتماعی، هنری، شعری و… دیگر به حالت اشباعشدگی درآمده بودند. در این میان در حیطه ی شعر بحث شعرهای عاطفی با احیای ژانر غزل به میان میآید، یعنی ژانر غزل در جامعه ای که سنت را پذیرفته است به منظور آپدیت و مدرن کردن خود دست به اصلاح خود میزند و همین موضوع غزل مدرن را سامان میدهد.
غزل ساختاری سنتی داشت، اما غزل مدرن به آن فرم ذهن جامعه ی مدنی را بخشید. غزل ریختمانی کلاسیک داشت اما درون آن به سمت نگرگاه آوانگارد حرکت میکرد؛ این همساختی و هم ساحتی برآیند جامعهی مدنی آن زمانِ ایران بود؛ حقوق شهروندی منشور حقوق واژگان را برمیسازد. پس در دهه ی ۷۰ جامعه ی مدنی بر شعر تابیده میشود. در این زمینه برای نخستین بار آرش آذرپیک به تئورایز کردن جامعهی مدنی و حقوق شهروندی واژگان بر اساس یکپارگی و یکپارچگی دست یازید که این شیوه با تمام المان های خود در مانیفست شعر فراگفتار بازگشتی پیشروانه بود به نظریهی ابر-ارگانیزم جامعه ی استنسر و درونی کردن آن در جهان شعر.
شعر بیانی و زبانی
شاعران در این دوره به دو دستهی زبانی و بیانی تقسیم شدند، آنهایی که در ساحت انگارگان و الاهیات قدم و قلم میزند شاعران بیانی بودند که نمیتوانستند آنچنان که باید در این گوی رقابت قد علم کنند، در آثار آنها بیشتر ساحات عاطفی رخ نموده بود. اما مقولهی گفتمانگریزی، پاد انگارگانی و پاد الاهیاتی بستر شکلگیری شعر زبانی شد، با حاشیه راندن گفتمانهای غالب و برآوردن خردهگفتمانهای پنهان در جامعهی مدنی؛ این شیوهی به حاشیه راندن گفتمانهای غالب و برآمدن خردهروایتها فقط در جامعهی مدنی امکان تحقق دارد، اگرچه هیچ مانیفست شعر پستمدرنیستی در جهان توتالیتر نمیتوانست آن را دریابد.
شعر زبانی جهان درونزبانی را هدف و معیار و مکیال قرار میدهد، خود زبان و اجرای زبان و استعمال امکانات زبانی در ساحت هنری اصل و راهکار برون رفت از جهان شعرهای بیانی قلمداد میشود. شعر بیانی با انواع مختلف خود در تمامیت تاریخ شعر پارسی رخ نموده بود، اما دیگر دوران جولان شعر زبانی رسیده بود! که خود شعر زبانی در دو ساحت تقسیم میشود:
- اصالت حروف
- اصالت جوهرهی نوشتاری
اصالت آوامدارانهی شعر براهنی برآمده از شعر زبان بود، همچنین در این زمینه بسیاری از شاخه های ریز شعر پست مدرن آن زمان که کپی برداری از شعر لیتریسم بودند نیز رخ نمودند. وضعیت پستمدرن لویتار و نظریهی به تاخیر انداختن معنا در زبان و کهکشان دال های شناور دریدا هم وضعیتی دیگر را در شعر ایران سامان دادند، یعنی از یک سوی اصالت حروف و از سوی دیگر اصالت جوهره ی نوشتاری در کالبدهای کانکریتی و دیداری را برای گریز از ساحات بیانی و از سوی دیگر بازیهای دستوری شاخه های مختلف شعر پست مدرن را برای گفتمان گریزی، گفتمان ستیزی و رسیدن به فقدان گفتمان در شعر فراهم آوردند.
میتوان گفت که شعر زبانی جریان غالب آن زمان شده بود و همین اصالت صورت به جای اصالت هیولا (اگر با نگرگاه ارسطویی نگریسته شود) در شعر باعث شد بار دیگر شعر حجم -که زمانی اعلام حضور کرده بود و به سختی پذیرشی فردی داشت- در دههی ۷۰ از لاک پذیرش فردی یدالله رویایی و چند تن همراه او درآید و گسترشی جمعی یابد، پس از نگرگاهی دیگر میتوان گفت شعر کالبدی با انواع مختلف آن یعنی: شعر کالبدگرای ساختارگریز، شعر کالبدی فرممحور و شعر کالبدی زبانمحور -که خود را منجی شعر برای رهایی از تمام گفتمانها میدانستند- گفتمان غالب، چیره و توتالیتر شعر ایران شده بود و همین چیرگی آنها در جهان شعر آزاد در کنار خرده روایتهای شعر گفتار و شعر حرکت باعث برآمدن جریان خوانندگان شعر کلاسیک به سوی غزل مدرن و البته تاثیر شعر زبانی، فرمی و ساختارگرا در خود غزل شده بود.
ادامه در پست بعد